پژوهش نگار

علم نور است که خداوند آنرا در قلب هرکه بخواهد هدایت می نماید

پژوهش نگار

علم نور است که خداوند آنرا در قلب هرکه بخواهد هدایت می نماید

مشخصات بلاگ
پژوهش نگار

یامبر اعظم(ص) درباره علم یادآوری فرموند:«علم آموزید که آموختنش کاری نیک است، گفتگو درباره آن تسبیح خداست، بحث و بررسی آن جهاد به شمار می آید، آموزشش به آن کس که نمی داند، صدقه محسوب می شود. بذل و بخشش آن به اهلش سبب تقرب به خدا می گردد؛ زیرا معیار شناسایی حلال و حرام است، و دانشجو را به راه های بهشت می کشاند و از هراس تنهایی می رهاند و در غربت دمساز او می گردد. [علم] راهنمای امور پنهانی است، اسلحه ای است برای مقابله با دشمنان، زیوری است برای دوستان. خداوند به خاطر علم، مردمی را سرفراز گرداند تا جایی که آنان را در امور خیر پیشوای دیگران سازد و از ایشان پیروی شود. و کارهایشان مورد توجه قرار گیرد و آثارشان قابل فراگیری گردد و فرشتگان شیفته دوستی آنانند، زیرا علم، احیاگر دل ها و روشنگر دیدگان از نابینایی است و سبب قدرت بدنی از سستی و تنبلی می شود و خداوند دارنده علم را به مقام محبان می رساند و همنشینی با نیکان را در دنیا و آخرت نصیبش گرداند. در سایه علم، خدا را فرمان برند و پرستش نمایند و در سایه علم، خداشناسی صورت پذیرد و به یگانگی شناخته شود و به وسیله علم صله رحم انجام گیرد...»

طبقه بندی موضوعی
بایگانی

۲ مطلب در آبان ۱۳۹۴ ثبت شده است




انسان در مسیر زندگی دنیایی خویش، لحظاتی شیرین و به یاد ماندنی را تجربه می کند که شیرینی آن، همیشه در کام وجودش ماندگار است. از بین تمام این لحظات، شیرین ترین لحظات عمر یک مؤمن واقعی، لحظاتی است که با خدای بی نیاز به خلوت نشسته و به راز و نیاز و عبادت با حضرت حق می پردازد.

البته این شیرینی را، انسانی می تواند احساس کند که طعم ایمان واقعی را از عمق جانش چشیده باشد. چنین کسی هرگز حاضر نیست که این لحظه ی زیبا و دلربا را با تمام دنیا و آنچه در آن است معاوضه نماید.

او در حال عبادت و نماز که زیباترین مصداق عبادت است، به معشوق واقعی خویش دست یافته و از خلوت با او به چنان لذّتی دست یافته که در کل این عالم، برای آن مانندی نمی بیند، و لذا به هیچ قیمتی حاضر نیست آن را از دست بدهد.

در میان عبادات، هیچ عبادتی به مانند نماز، نمی تواند قلب کوچک آدمی را به دریای بی کران رحمت الهی وصل نماید، و روح انسان را از سرچشمه ی فیوضات بی انتهای خداوند بی همتا، سیراب نماید.

لحظه ی نماز، باشکوه ترین لحظه ی ارتباط انسان سراپا نیاز به وجود مطلق بی نیاز است. در حقیقت آن لحظه ی نورانی، فرصتی است طلایی که خداوند مهربان، بر ما منّت نهاده و از سر لطف و محبّتی که به بندگانش دارد، آن را در اختیار ما قرار داده، تا در آن فرصت زیبا، بتوانیم، قلب و جان خود را از عالم طبیعت و خاک، جدا نموده و روحمان را به عالم بالا پرواز داده و در سایه ی این پرواز ملکوتی، به جان خود صفا و جلاء بخشیم.

سرور عالم، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در کلامی زیبا، نماز را به سر انسان تشبیه نموده و می فرماید: «مَوضعُ الصَلاةِ مِن الدینِ کَمَوضعِ الرأسِ مِنَ الجَسَد»1 ؛ جایگاه نماز در دین، همانند جایگاه سر در بدن است.

این تشبیه زیبا، در کلام نورانی حضرت بدین خاطر است که، در بدن آدمی هر عضوی از اعضاء بدن به نوبه ی خود، وظیفه ای مهمّ را عهده دار هستند، ولی در این میان نقش سر، از همه مهمّتر است، زیرا مغز که فرمانده ی بدن بوده و تصمیم گیری ها در آن انجام می گیرد، در سر انسان قرار گرفته است.

الله اکبر با نور دلربای خود به ما می گوید خدا بزرگتر است از اینکه با قلم و بیان ناچیزمان وصف شود، بزرگتر از فکر و خیال ما، بزرگتر از هوسها و وسوسه های شیطانی و جلوه های دنیا، این است آن راز نهفته در ذکر نورانی «الله اکبر»، راستی اگر واقعا خدا در نظر ما بزرگتر از هر چیزی باشد و کلمه ی «الله اکبر» از عمق جان ما برآید، دنیا با تمام جاذبه ها و جلوه هایش، در نظر ما کوچک و بی مقدار خواهد شد که نتیجه ی چنین حالتی، حضور جانانه و عاشقانه در نماز است.

بنابراین به یقین می توان گفت: بدن منهای سر، موجود بی خاصیتی است که فاقد هرگونه ارزش است، در ساختمان دین ما نیز، نماز همانند سر در بدن آدمی است، که اگر نباشد، پایه ی ساختمان دین ما، سست شده و از ارزش ساقط می شود.

 

حضوری عاشقانه

آدمی در این کره ی خاکی همیشه آرزوهایی را در آسمان ذهن خود به زیباترین شکل نقاشی نموده و برای رسیدن به آنها، نهایت تلاش خود را انجام می دهد. طبیعی است که از میان انبوه آرزوهایش یکی از آنها، بیشتر خودنمایی کرده و چون ستاره ای چشمک زنان از او دلربایی می کند، مؤمنین خداجویی نیز، از این امر مستثنی نبوده، آنها در صفحه ی قلب خود آرزویی را حک نموده اند که از نظر اهمیّت، در حدی است که بیان و قلم از توصیف آن عاجز است.

آن آرزوی نورانی و آسمانی که همواره فکر و اندیشه مؤمن را به خود مشغول نموده این است که به هنگام اوقات معنوی نماز، نمازی آبرومند را به درگاه الهی تقدیم نموده، به گونه ای که در آن حضوری عاشقانه در محضر خداوند بی نیاز داشته باشد که در لسان ادبیات اسلامی، از آن به حضور قلب تعبیر می شود.

 

معنای حضور قلب

حضور قلب در نماز به این معنا است که انسان در نماز، دل را با زبان همراه نماید، به گونه ای که با تمام وجود، خود را در محضر خداوند بی مثال ببیند و تمام توجّه و حواس خود را به سوی آن قدرت بی نظیر، متمرکز نماید، و به تعبیر عوامانه، شش دانگ حواسش نزد خداوند بی همتا باشد.

در نماز، باید تمام مملکت باطن را در اختیار حضرت حق قرار داده و با چشم دل به جمال یار بنگریم تا شربت حیاتبخش عشق را به ما چشانده و با آن عمق وجودمان را سیراب نماییم.

نمازی که در آن انسان، فقط زبانش ذکر خدا بگوید و دلش جای دیگر باشد، عین نفاق و دورویی است. ششمین اختر تابناک آسمان ولایت امام صادق(علیه السلام) در مورد چنین اشخاصی می فرماید: خداوند به چنین نمازگزارانی خطاب می کند: «اَتَخدَعُنی؟ و بِعّزَّتی وَ جَلالی، لاُ حرّمنّک حلاوةَ ذکری، لا حجبنّکَ عَن قُربی و المَسَرَّة بِمناجاتی.»2 آیا با من حیله گری و نیرنگ می کنی؟ سوگند به عزّت و جلال خودم، شیرینی یاد خود را از تو می گیرم و تو را از مقام قرب خویش و لذّت مناجاتم محروم می کنم.

در میان عبادات، هیچ عبادتی به مانند نماز، نمی تواند قلب کوچک آدمی را به دریای بی کران رحمت الهی وصل نماید، و روح انسان را از سرچشمه ی فیوضات بی انتهای خداوند بی همتا، سیراب نماید.

نماز

راستی چه عذابی بالاتر از این، که انسان از ذکر و یاد خدا و از خلوت با خدا لذت نبرد! عذابی است دردناک که قلب و جان آدمی را به آتش می کشد.

گاهی انسان، در کنار دوستانش ساعتها به سخن می نشیند بدون اینکه احساس خستگی و ناراحتی کند ولی همین شخص در نماز احساس خستگی دارد و نماز خواندن برای او ملال آور است و این نیست مگر به خاطر عدم حضور قلب در نماز. در حقیقت توجّه قلبی نداشتن به خدا، لذت عبادت را از او گرفته و لذا طبیعی است که در نماز احساس خستگی و ناراحتی داشته باشد.

 

راز نهفته در کلمه ی «الله اکبر»

اگر مؤمن بخواهد در نماز، حلقه ی جان خود را به چشمه ی زلال محبت الهی پیوند زده و با شور و اشتیاقی فراوان با معبود خویش، سخن بگوید و نمازی جانانه به درگاه او تقدیم نماید، باید در کلمه ی زیبای «الله اکبر» دقت نموده و با تمام وجود در پی یافتن پیام آن باشد، زیرا در باطن این ذکر شریف رازی نهفته است که حضور قلب در نماز، بدون دست یافتن به آن ناممکن است. الله اکبر با نور دلربای خود به ما می گوید خدا بزرگتر است از اینکه با قلم و بیان ناچیزمان وصف شود، بزرگتر از فکر و خیال ما، بزرگتر از هوسها و وسوسه های شیطانی و جلوه های دنیا، این است آن راز نهفته در ذکر نورانی «الله اکبر»، راستی اگر واقعا خدا در نظر ما بزرگتر از هر چیزی باشد و کلمه ی «الله اکبر» از عمق جان ما برآید، دنیا با تمام جاذبه ها و جلوه هایش، در نظر ما کوچک و بی مقدار خواهد شد که نتیجه ی چنین حالتی، حضور جانانه و عاشقانه در نماز است.

بنده ای که چنین نماز جانانه ای به درگاه الهی تقدیم نموده باید بداند که خدا نیز در مقابل، پاداشی جانانه برای او در نظر گرفته است. عزیز عالم، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در این باره می فرماید: «مَن صَلی رَکَعتَعین و لَم یُحدِث فیهِما نَفسَهُ بِشیء مِن اُمورِ الدُنیا غَفَرَ الله لَهُ ذُنوبَهُ.»3 هر کس دو رکعت نماز به جا آورد و در آن ذهنش به هیچ یک از امور دنیایی مشغول نباشد، خداوند گناهش را می آمرزد؛ یعنی صفحه ی قلبش از چرک و کثافت گناه پاک و آینه ی دلش، صاف و شفاف شده، به گونه ای که نور رحمت الهی را در دل خود احساس می کند که این پاداشی است که هرگز نمی توان برای آن قیمتی تعیین نمود.

گاهی انسان، در کنار دوستانش ساعتها به سخن می نشیند بدون اینکه احساس خستگی و ناراحتی کند ولی همین شخص در نماز احساس خستگی دارد و نماز خواندن برای او ملال آور است و این نیست مگر به خاطر عدم حضور قلب در نماز. در حقیقت توجّه قلبی نداشتن به خدا، لذت عبادت را از او گرفته و لذا طبیعی است که در نماز احساس خستگی و ناراحتی داشته باشد.

نمازی آبرومند

امام باقر علیه السلام در شأن پدر بزرگوار خود امام سجاد علیه السلام می فرماید: آن حضرت در شبانه روز، هزار رکعت نماز می خواند، او در نخلستان دارای پانصد نخله خرما بود، در کنار هر یک از آن نخله ها، دو رکعت نماز می خواند، هنگامی که به نماز می ایستاد، رنگش تغییر می کرد، حال او در نماز چون حال برده ی ذلیل در برابر پادشاه بزرگ بود، اعضاء بدنش می لرزید و به گونه ای نماز می خواند که گویی آخرین نماز اوست و هرگز بعد از آن زنده    نمی ماند.

شبی مشغول نماز بود، یکی از پسرانش در کنارش به زمین افتاد و دستش شکست. اهل خانه جیغ و فریاد کشیدند، همسایه ها آمدند و شکسته بند آوردند، آن کودک از شدّت درد فریاد می کشید، شکسته بند، دست او را بست ولی امام سجاد(علیه السلام) از این فریادها و صداها، چیزی نشنید، تا این که صبح آن شب، حضرت با کمال تعجب دیدند که دست فرزندش به گردنش آویزان است! فرموده: چه شده؟! ماجرا را به سمع حضورش رساندند.

در مورد دیگری او در حال سجده نماز بود، آتش سوزی سختی در خانه حضرت رخ داد، حاضران فریاد می زدند: «یابنَ رَسُول الله النارُ النارُ»؛ ای فرزند رسول خدا! آتش آتش.

آن حضرت، سر مبارک را بلند نکرد تا این که آتش خاموش گردید، پس از سجده به آن حضرت گفته شد: چه چیز شما را از توجه به آتش سوزی بازداشت؟! در پاسخ فرمود: «اَلَهَتنی عَنها النارُ الکبری»؛ آتش عظیم دوزخ مرا از توجه به این آتش سوزی، غافل ساخت.4

 نوشته مهدی صفری – گروه دین و اندیشه تبیان

 

پی نوشت ها:

1- نهج الفصاحه، ج 3075

2- محجة البیضاء، ج 1، ص 385

3- جامع السعادات، ج 3، ص 327

4- بحارالانوار، ج 46، ص 80

 

  • محمد هاشمی
انقلاب عاشورا، بی شبهه بزرگترین جریان اعتقادی پس از هجرت نبی اکرم(ص) در تاریخ اسلام محسوب می شود که وقایع ما بعد خود را شدیداً تحت تأثیر قرار داد. ماجرا آنچنان پرعظمت است که از ابعاد گوناگون می توان به آن پرداخت؛ اما آنچه که در این مقاله مورد بحث و امعان نظر قرار خواهیم داد، نقش پیام رسانی زینب کبری(س) و تأثیرات آن خواهد بود. اما آنچه انقلاب سیدالشهداء را از جهت تأثیر عمیق و گسترده در تاریخ اسلام مورد پرسش قرار می داد، محدود ماندن آن در مرزهای جغرافیایی رخداد، یعنی کربلا بود. به بیان دیگر با توجه به محدودیت های ارتباطی در قرن اول هجری این خطر وجود داشت که همه رخدادهای پرعظمت انقلاب عاشورا در حیطه جغرافیایی آن محدود و محصور بماند و اسلام عزیز از تأثیر عمیقی که این تحول عظیم می توانست در سرنوشت و آینده آن داشته باشد، محروم بماند. بخصوص که محل رخداد انقلاب عاشورا از قطب های جمعیتی آن روز به دور بود و این می توانست احتمال یاد شده را تقویت کند. باقی ماندن ماجرای عاشورا در حصار کربلا، همان چیزی بود که جریان انحرافی سلطه امویان در پی آن بود. آنها به زعم خود حضرت اباعبدالله (ع) و یارانش را به بیابان های نینوا کشانده بودند تا به دور از چشم امت اسلامی خیال خود را از حق طلبی آل الله راحت کنند؛ اما تقدیر اینگونه نبود و مقدر شده بود که خون به ناحق ریخته امام حسین و 72 تن از یاران و اقربایش، به نخستین انقلاب اسلامی جهان تبدیل شود.
نگاه تاکتیکی حضرت زینب(س)
درست لحظه ای که واقعه عاشورا با شهادت کاروانسالار آن، حضرت سیدالشهداء(ع) به نقطه اوج خود رسید و در لحظه ای که عمر سعد می پنداشت قافله کربلا با به شهادت رسیدن قافله سالار آن، از هم فروپاشیده است و گزارش این فتح بزرگ را برای یزید فرستاد، آری درست در همان لحظه زینب کبری(س) با درک آسمانی خویش سرپرستی و سالاری کاروان بازماندگان عاشورا را بر عهده گرفت و به سرعت به طراحی تاکتیک های ادامه حرکت، که همانا جنگ تبلیغاتی علیه بنی امیه و یزید بود، پرداخت و کاروان عاشورا در اوج فروپاشی سر و سامان گرفت. برخی وقایع ثبت شده تاریخی درباره قیام عاشورا نشان می دهد پس از به شهادت رسیدن حضرت اباعبدالله(ع) در ظهر عاشورا و حمله سپاه پسر سعد به خیمه ها، برخی از سپاهیان او با این استدلال که زن و فرزندان خروج کنندگان بر حاکم اسلامی، خونشان هدر است، در صدد کشتن اهل بیت حضرت سیدالشهداء(ع) و دیگر شهدا بودند که با نهیب حضرت زینب(س) و یادآوری این نکته که جدم رسول خدا(ص) در هیچ جنگی حتی در جنگ با یهودیان بنی قریظه بر روی آنان تیغ نکشید، مانع از رخداد این فاجعه بزرگ شدند نه اینکه آن حضرت از شهادت می هراسیدند، چه، وقتی شیرزنانی چون او، پسران نوجوان و جوان خود را با دست خویش کفن می پوشیدند و به میدان شهادت می فرستادند، دیگر واهمه ای از شهید شدن خود نداشتند. آنچه پس از ماجرای عاشورا باعث صیانت حضرت زینب(س) از جان خود و دیگر زنان شد. درک دقیق مأموریتی بود که تقدیر آسمانی بر عهده ایشان گذارده بود و الحق که این مأموریت چه نیکو به سرانجام رسید.
بازسازی روحی بازماندگان
زنان بازمانده از قیام خونین عاشورا، وظیفه ای عظیم تر از اصل قیام داشتند و آن انتشار و ابلاغ پیام این انقلاب عظیم اسلامی در جهان بود. برای انجام چنین رسالتی، زنان قافله کربلا، باید از قابلیت های لازم روحی بهره مند باشند. همچنین رسالت عظیمی نمی توانست به وسیله زنانی که شاهد فاجعه خون بار کربلا بوده و نزدیک ترین عزیزان خود را در این راه تقدیم اسلام کرده بودند، به نحو احسن انجام گیرد. لذا بازسازی روحیه زنان، موضوعی بود که حضرت زینب(س) از نخستین ساعات پس از شهادت حضرت اباعبدالله الحسین(ع) مدنظر داشتند و علیرغم داغ بزرگی که از شهادت برادری که یک عمر عاشقش بودند و دیگر نزدیکان و عزیزان بر دل داشتند، تلاش کردند با مؤثرترین شیوه های روانی( روش بازسازی روحی بر مبنای اعتقادات دینی) به تقویت روحی زنان بپردازند و آنان را برای انجام وظیفه سترگ ابلاغ پیام عاشورا، مهیا کنند. روایات بسیاری از گفتگوهای مؤثر حضرت زینب(س) با زنان بازمانده از قافله کربلا نقل شده است که هریک مصداقی روشن از این حرکت هوشمندانه آن حضرت است.

سرنی در نینوا می ماند اگر زینب نبود

استراتژی انتقال حضوری پیام
در شرایطی که قافله بازماندگان عاشورا به اسارت سپاه سعد درآمده بود و کمترین اختیار تصمیم گیری برای حضرت زینب(س) به عنوان سرپرست این کاروان متصور نبود و در حالی که هیچ ابزار ارتباطی برای ابلاغ پیام خون سیدالشهداء و یارانش وجود نداشت، طراحی استراتژی مؤثر و کارآمد« ابلاغ چهره به چهره پیام» با توجه به حرکت قافله اسرا در شهرها، روستاها و سکونتگاه های مختلف آن روز، آنچنان مؤثر واقع شد که در اندک زمانی، همه جهان اسلام در جریان انقلاب عاشورا و مظلومیت اباعبدالله(ع) و ستم هایی که بر ایشان و یارانشان رفته بود، قرار گرفت و نخستین واکنش ها، به صورت پشیمانی همراهان این ستمگری ها در قالب « توابین» به سرعت بروز داده شد و دنیای اسلام را به تقابل با بنی امیه کشاند. استراتژی تبلیغاتی حضرت زینب(س) در عین سادگی، بسیار کارا و مؤثر بود. ایشان در مسیر حرکت کاروان، از کوچکترین توقف ها بهره می جست و کسانی را که برای تماشای اسرای خارج شدگان از دین دعوت شده بودند تا به زعم یزیدیان، عبرتی باشند برای مخالفت حکومت، با چند جمله سخنرانی به سفیران پیام خون بنا حق ریخته حسین(ع) تبدیل می کرد و هریک از ایشان خود با انتقال پیام این مظلومیت و اسارت به ترویج گسترده و سریع آن کمک می کردند. حضرت زینب(س) به خوبی از موقعیت های احساسی ایجاد شده از اسارت آل الله بهره می جست و با بیان علی وار خویش، در همان چند جمله اول سخنرانی کسانی را که تا چند دقیقه قبل، به سوی شان سنگ پرتاب می کردند، چنان به شیون و زاری می کشاند که برای حرکت دهندگان قافله، قابل تصور نبود. با رسیدن قافله اسرا به شام و پس از چندین روز حرکت در مسیر، گزارش های مسؤولان قافله اسرا و نیز خطبه زینب(س) در مجلس یزید، ایشان را به اشتباه عظیم شان واقف کرد و باعث متوقف کردن حرکت قافله اسرا و بازگرداندن آنها به مدینه شد. این کار بسیار دیرهنگام می نمود، چه حرکت های بعدی مسلمانان، از جمله جریان توابین و سپس قیام « مختار ثقفی» نشان داد که زینب کبری(س) وظیفه ابلاغ پیام خون برادر را به بهترین وجه ممکن به انجام رسانیده و با فراست آسمانی خود در ابلاغ پیام انقلاب عاشورا، بزرگترین خدمت را به عالم اسلام کرده است. از این روست که تعبیر زیاد او در مجلس یزید برای همیشه در گوش تاریخ طنین انداز خواهد بود که پس از ذکر همه مصائب کربلا از سوی یزید، بانگ برآورد:« و ما رأیت الا جمیلا».
منبع:نشریه دنیای زنان، شماره 54.
  • محمد هاشمی