
ای آنکه خدایت ز هواداران است
نازل به جهانْ فیض تو چون باران است
یا فاطمه مِهر تو بوَد روح نماز
مهر تو شفاعت گنهکاران است
میلاد حضرت فاطمه(س) مبارک باد

ای آنکه خدایت ز هواداران است
نازل به جهانْ فیض تو چون باران است
یا فاطمه مِهر تو بوَد روح نماز
مهر تو شفاعت گنهکاران است
میلاد حضرت فاطمه(س) مبارک باد
از آنجا که مصائب امام حسین (ع) از حدّ تصور انسان بیرون است، به هیچ وجه نمی توان حق این مصیبت را ادا کرد و به همین خاطر است که این سنّت شریف (عزاداری) نباید متوقف شود و پایبندی به زیارت امام حسین (ع) نیز از جانب خاندان پاک وی زمینه ای را فراهم نموده، تا فاجعه عاشورا و درسهای عظیم آن به باد فراموشی سپرده نشود.
امام جعفر صادق (ع) می فرمایند: همانا آسمان چهل صبح خون گریست، و زمین چهل صبح گریست، و خورشید چهل صبح با کسوف و به رنگ سرخ گریست... و فرشتگان نیز چهل صبح بر او (امام حسین) گریستند. (کامل الزیارات ابن قولویه)
در بیان حوادث اربعین سیدالشهداء(ع) علاّمه مجلسی در مناقب به نقل از شریف مرتضی می گوید: سر امام حسین (ع) در اربعین، از شام به کربلا برگردانده شد و به بدنش ملحق گردید. (بحار الانوار علامه محمد باقر مجلسی)
سند اهمیت اربعین
در روایتی از امام حسن عسکری (ع) است که: از علامات مؤمن، خواندن زیارت اربعین است.
(در حدیثی از امام حسن عسکری روایت شده که فرمود: علامات مؤمن پنچ چیز است: نمازهای یومیه همراه با نوافل، زیارت اربعین در اربعین شهادت امام حسین (ع)، انگشتر به دست راست کردن که سنّت پیامبر (ص) و اهل بیتش بوده است، و خاک آلود بودن پیشانی به خاطر سجده بر زمین، در خضوع و خشوع خدای تعالی و تضرّع به محضر قدسی او، و آشکار گفتن بسم الله الرّحمن الرّحیم که در نماز واجب است بلند بر زبان جاری شود.) بحار الأنوار علامه مجلسی
برای دریافت تصویر با کیفیت بر روی آن کلیک کنید
این علامت مؤمنی است که تسلیم اوامر خدای تعالی در پیروی از اولیایش می باشد، و در دوستی و مودّت با آنها پایبند است، خدایی که در سوره شورا آیه 23 به پیامبرش فرمود: «قل لا أسئلکم من أجر إلاّ المودّة فی القربی» و امام حسین (ع) از نزدیکترین کسان رسول الله (ص) و از مصادیق آیه مودّت است. اربعین، زنده نگه داشتن یاد او و همدردی با او، همراه با پیروی و اظهار عطوفت روحی و قلبی بر ماجرای کربلای اوست.
زیارت اربعین معانی بسیاری دارد و پیام روشنی برای طاغوتیان عالم است، فریادی است که بر سر ظالمان بلند می شود و زائران را به سوی زیارت کربلا، برای تجدید بیعت با امامشان بر می انگیزد، ندایی برای منکران است و بیانگر این مطلب است که ما تمسّک به باب حسین(ع) را تا ظهور امام حجّت (عج) از دست نمی دهیم.
زیارت اربعین با صدای سید مهدی میرداماد
2.32MB | دانلود فایل
بسیار فابل تأمل است که بدانیم خداوند متعال اگر براى زیارت کربلاى حسین(ع)، پاداش هزار حج و عمره مىدهد، زیرا که حج هم به برکت عاشورا باقى مانده است.حج را هم حسین زنده کرد.حیات اسلام در سایه خون پاک شهیدان کربلا بود.اگر نامى و سخنى از پیامبر و کعبه و قبله و دین و قرآن مانده است، به برکت وجود حسین و خون و شهادت اوست.اسلام، مدیونسید الشهداء است.از اینجاست که مىگوییم:کربلا، همه چیز ماست، چون اساس دین را حفظ کرد
پس،
حق است که هر سال و بلکه هر روز یاد او در جانها زنده گردد و چشمها به جای
اشک خون بگریند، که خود فرمود: (أنَا قَتیلُ العَبَرات، ما ذُکِرتُ عِندَ
مُؤمنٍ إلاّ وَ دَمَعَتْ عَیناهُ)
من کشته اشکهایم، هیچ مؤمنی مرا یاد نمی کند، مگر آنکه چشمانش اشک می ریزد.
مطالب مرتبط:
عضو هیأت علمی دانشگاه امام حسین علیه السلام
قرآن کریم بیانگر اساس تعالیم وحیانی است که خداوند برای هدایت بشر تا روز قیامت بر پیامبر گرامی اسلام حضرت محمّد صلی الله علیه و آلهنازل فرمود. گاهی ملاحظه می شود تعالیم این کتاب مقدس بنا به مصالحی نه به طور تصریح، بلکه به اشاره، و با کاربرد واژگانی رسا و مفهوم دار ازحقایقی پرده برمی دارد و چنان نورافشانی می کند که همچون آیات صریح و آشکار مورد استفاده قرار می گیرد.
آنچه برای فهم این گونه آیات بسیار اهمیت دارد، خروج از قالبهای تنگ و تعصبات مذهبی و فرقه گرایی می باشد، که چنانچه با نگاه تعصب آلود بدین آیات نظاره شود به تعبیر قرآن کریم، جز خسارت و ضرر چیز دیگری نصیب نخواهد شد(1).
از جمله واژگانی که کاربرد متنوّعی در قرآن دارد، واژه «شجره» می باشد. کلمه شجره در ترکیبهایی چون: شجره ممنوعه، شجره طیبه، شجره خبیثه و شجره مبارکه به کار رفته و «شجره ملعونه» یکی از تمثیلاتی است که خداوند بنابر آیه 60 سوره اسراء آن را به شکل رؤیایی بر پیامبر خود نمایانده و اهل شجره را نسبت به خود بیم داده است.
قرآن کریم دربردارنده معارف عالی الهی است که با روشهای بیانی گوناگون در اختیار بشر قرار گرفته است.
از جمله روشهای رایج قرآنی، استفاده از زبان تمثیل است. استفاده از تمثیل و تشبیه در سخن، در رساندن مطالب و درک بهتر و سریع تر کمک می کند. در بیان مطالب علمی و عقلی، مثل و تشبیه بهترین وسیله برای تفهیم مطالب است(2).
از جمله تمثیلهای زیبای قرآنی، تمثیل به «شجره ملعونه» می باشد.
خداوند می فرماید:
«وَ اِذْ قُلْنَا لَکَ إنَّ رَبَّکَ أحاطَ بِالنَّاسِ وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتی أَرَیْنَاکَ إِلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إِلاَّ طُغْیاناکَبِیرا»(3)
خداوند در این آیه، شجره ملعونه را در قرآن مایه فتنه و امتحان مردم قرار داده است. برای فهم دقیق آیه لازم است در آغاز، معنای دقیق«شجره» و کاربرد آن در کلام بررسی شود.
«شجره» کلمه ای مفرد و دارای جمعهای متعددی چون: «الشَّجَر، الشَّجرات و الاشجار» می باشد.
«الشجر» از مجموعه گیاهان، بر نباتی اطلاق می گردد که بر ساقی قرار گیرد (ساقه دار باشد)(4) و از آنجا که شجره گیاهی است که بر اصل و ریشه ای استوار است در اصطلاح بر اصل و دودمان نیز اشارت دارد. عبارت «فلانٌ من شجرة مبارکة»؛ یعنی او از اصل مبارکی است(5). با این بیانملاحظه می شود آیاتی چند در قرآن به آن نظر دارد:
«اَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللّه ُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةً اَصْلُهَا ثَابِتٌ وَ فَرْعُهَا فِی السَّماءِ»(6) و آیه شریفه «وَ مَثَلُ کَلِمَةِ خَبِیثَةً کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوقِ الاْءَرْضِ مَالَهَا مِنْ قَرَارٍ»(7).
این کلمه با همین معنی در احادیث نیز به کار رفته است؛ در حدیثی رسول خدا صلی الله علیه و آله به حضرت علی علیه السلام می فرماید:
«یا علیّ! الناس من شجر شتّی، و أنا و أنت من شجرة واحدة.»(8)
شجره در این حدیث به معنای اصل و ریشه و دودمان است. «ماوردی» شجره را به شکلی دیگر و معنایی نزدیک به معنای یاد شده بیان می دارد و می گوید:
«الشجرة کنایةً عن المرأة، و الجماعة اولاد المرأة کأغصان الشجرة.»(9)
آیه از چهار فقره تشکیل یافته و هر فقره ای جداگانه بر معنای روشنی دلالت دارد، ولی از نظر ارتباط و وجه اتصالی که با هم دارند، خالی از اجمال نیست و می توان سبب اجمال را در دو فقره دومی و سومی (رؤیا و شجره) بیان داشت، چرا که خداوند سبحان نفرموده آن رؤیایی که به پیامبر خود ارائه داده چه بوده است؛ و در سایر آیات قرآن نیز آیه ای دیگر آن را تفسیر نکرده است، لیکن رؤیایی که در آیه مورد نظر ذکر شده، با رؤیایی که در آیه «لَقَدْ صَدَقَ اللّه ُ رَسُولَهُ الرُّؤیَا بِالحَقِّ لَتَدخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الحَرَامَ...»(10) بیان شده، تطبیق نمی کند؛ زیرا آیه مورد بحث در مکّه نازل شده و مربوط به قبل از هجرت است و آیه 27 سوره فتح مربوط به حوادث بعد از هجرت می باشد.
آنچه روشن است مراد خداوند در آیه، توضیح و بیان دو فقره «داستان رؤیا» و «داستان شجره ملعونه در قرآن» که مایه فتنه مردم شده نیست،بلکه مقصود، اشاره اجمالی به آن دو است و چه بسا بتوان از سیاق آیات پاره ای از جزئیات این دو داستان را استفاده کرد. آیات قبلی در مقام بیاناین نکته بود که بشریت آخرش مانند اولش در بی توجّهی به آیات خدا و تکذیب آن، الگوی پس از خودش می باشد و جوامع بشری به تدریج و قرنی بعد از قرن دیگر عذاب خداوند را می چشند که آن عذاب یا هلاک کردن است، یا چیزی کمتر از آن. از طرف دیگر، آیات بعد از آیه «وَ اِذْقُلْنَا لِلْمَلاَئِکَةِ اسْجُدُوا لاِآدَمَ...»(11) شروع می شود و داستان ابلیس و تسلّط عجیب او را بر اغواء بنی آدم بیان می کند نیز همان سیاق آیات را دنبالمی کند. لذا روشن می شود که رؤیا و شجره (ملعونه) دو امری است که یا به زودی در بشر پیدا می شود، یا آنکه در ایام نزول پیدا شده و مردم بهوسیله آن دو، دچار فتنه می شوند و فساد در میان آنان پراکنده شده، طغیان و استکبار در بین مردم رشد می کند.
از آنچه گفته شد به دست می آید که خداوند شجره مورد نظر را به وصف ملعونه در قرآن توصیف کرده است و از این موضوع آشکار می گرددکه قرآن مشتمل بر لعن آن است و لعن آن شجره در میان لعنتهای قرآن موجود است، چرا که در آیه آمده بود: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ»(12).
آن گونه که از آیات قرآن به دست می آید، ابلیس(13)، یهود(14)، مشرکان(15)، منافقان(16) و عناوین دیگر؛ مانند کسانی که در حال کفر از دنیابروند(17)، یا اشخاصی که آیات نازل شده را کتمان می کنند(18)، یا کسانی که خدا و رسولش را آزار می دهند(19) مورد لعن قرار گرفته اند.
با توجّه به معنایی که برای شجره عنوان شد (اصل و ریشه و دودمان)، این نکته روشن خواهد شد که منظور از شجره ملعونه، یکی از همان اقوام ملعونه در کلام خداوند است که در نشو و نما و برخورداری از شاخه، از همان صفت درخت پیروی می کند و همچون درخت بقایی یافته، میوه ای می دهد، و آن در حقیقت همان فتنه ای است که امت اسلام به وسیله آن آزمایش می شوند.
چنین صفاتی جز بر یکی از سه دسته اهل کتاب، مشرکان و منافقان مطابقت ندارد. حیات و بقای آنها در میان مردم یا از راه تناسل و زاد و ولداست و چون در میان مردم زندگی می کنند، دین و دنیای مردم را فاسد و تباه نموده، آنها را دچار فتنه می سازند، یا از راه ایجاد و خلق عقیده ها و مذاهب فاسد، آن را گسترش می دهند و نسلی پس از نسل از آن پیروی کرده، به دیگران تحویل می دهند.
اکنون که شجره ملعونه از این سه دسته خارج نیست، باید دید اوضاع هر یک در زمان نزول قرآن چگونه بوده است. از دسته مشرکان و اهل کتاب نه قبل از هجرت و نه پس از آن، قومی از چنین ویژگی برخوردار نبوده؛ زیرا خداوند مسلمانان را از شرّ آنها ایمن کرده و به آنها استقلال بخشیده است، همچنان که خود در اواخر حیات پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود:
«الْیَومَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن دِینِکُمْ فَلاَ تَخْشَوهُمْ وَاخْشَونِ»(20)
بنابراین تنها دسته و گروهی که (با حذف اهل کتاب و مشرکان) باقی می ماند و نظرها به آن سوی معطوف می گردد، منافقان هستند که به ظاهر اسلام آورده و در میان مسلمانان یا از راه توالد و یا از راه عقیده و مسلک دوام یافته اند و در بین آنان فتنه جویی می کنند. با توجّه به ارتباط میان چهار فقره موجود در آیه، روشن می گردد که آیه بیانگر امر مهمی است که خداوند بر آن احاطه دارد و پند و ترس سودی جز فزونی طغیان ندارد. از این نکته فهمیده می شود که قضیه از این قرار بوده که خداوند سبحان در رؤیا به پیامبرش صلی الله علیه و آله این شجره ملعونه و پاره ای از کردار آنان را نشان داده است، آن گاه برای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بیان فرموده که آن یک فتنه است.
بنابراین حاصل معنای «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤیَا الَّتِی اَرَیْنَاکَ إلاَّ فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ» این می شود که ما شجره ملعونه را در قرآن که با معرفی ما شناختی و کارشان را در رؤیا به تو نمایاندیم چیزی جز فتنه برای مردم و امتحانی برای آزمایش آنها قرار ندادیم. همچنین ضمیر جمعی که در عبارت «وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إلاَّ طُغْیَانا کَبِیرا» است به «ناس» برمی گردد و منظور از تخویف، یا تخویف با موعظه است، یا با آیات آسمانی و زمینی است که می ترساند، ولی هلاک نمی کند و معنای عبارت این گونه است: ما مردم را می ترسانیم، و لیکن تخویف چیزی بر آنها جز طغیان نمی افزاید و آن هم نه هر طغیانی، بلکه طغیانی
مراد از رؤیا در آیه، خوابی است که پیامبر صلی الله علیه و آله در باره بنی امیّه دید و شجره ملعونه، همین ریشه و دودمان است
بزرگ؛ یعنی به عبارت دیگر، آنها از تخویف ما نمی ترسند تا دست از اعمال گذشته خود بردارند، بلکه آنها تخویف ما را با طغیانی بزرگ پاسخ می دهند و در طغیانشان زیاده روی و در عناد و لجاجتشان با حق افراط می کنند.
در پایان ناگفته نماند، بسیاری از روایاتی که از طریق اهل سنّت بیان گردیده و همچنین تمامی احادیث ائمه اهل بیت علیهم السلام در تأیید مطلبگذشته، بیان می دارند که مراد از رؤیا در آیه، خوابی است که پیامبر صلی الله علیه و آله در باره بنی امیّه دید و شجره ملعونه، همین ریشه و دودمان است(21).
با بررسی تفاسیر اهل سنّت ملاحظه می شود مفسران اهل سنّت در تفسیر آیه مورد نظر برخوردهای مختلفی کرده اند. بعضی آیه را به اختصارشرح داده بدون اشاره به سابقه ای در تاریخ اسلام از آن عبور می کنند. بعضی دیگر روایاتی شبیه به روایات شیعه ذکر می کنند، و لیکن به صراحت از خود نظری بیان نمی دارند. برخی دیگر با تضعیف یک یا دو نفر از رجال حدیث، سعی در اسقاط آن از شهرت دارند. در زیر به برخی از آرای مفسران اهل سنّت اشاره می شود:
1 آلوسی: وی در ذیل آیه احادیثی نقل کرده که برای اختصار تنها به یکی از احادیث اشاره می گردد:
اخرج ابن مردویه عن عائشة انها قالت لمروان بن الحکم: سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول لا بیک و جدّک: «انّکم الشجرة الملعونة فی القرآن.»(22)
وی می گوید: پس به این ترتیب معنای احاطه الهی بر مردم، احاطه قدرت الهی بر بنی امیه است، ولی منظور از بنی امیه افراد خاص و معین آن گونه که شیعه پنداشته و بنی امیه را تنها در افراد معدود و معین بیان داشته نمی باشد، بلکه منظور مطلق بنی امیه است!(23)
2 بروسوی: وی منظور از رؤیا را در آیه آن چیزی بیان می دارد که پیامبر صلی الله علیه و آله در شب معراج آن را مشاهده نمود. بروسوی در تفسیر خود هیچ ذکری از اینکه منظور از شجره ملعونه در قرآن چیست، بیان نمی دارد(24).
3 ابن کثیر: منظور از شجره ملعونه همان شجره زقّوم است. وقتی پیامبر صلی الله علیه و آله مردم را آگاه ساخت که او بهشت و جهنّم را دیده، او راتکذیب کردند تا اینکه ابوجهل گفت: برای من خرما و کره (به اصطلاح زقوم) بیاورید، سپس از آن بخورد و به دیگران هم گفت: شما هم از آن لقمه ای برگیرید ما جز این (نوع غذا) زقومی نمی شناسیم.
وی می نویسد: هر کس بر این عقیده باشد که منظور از خواب، شب معراج است، لاجرم شجره ملعونه را به شجره زقوم تفسیر نموده است.
وی اضافه می کند: گفته شده که مراد از شجره ملعونه «بنی امیه» است و حال آنکه این حدیث غریب و ضعیف است.(25)
وی سپس حدیثی را از ابن جریر نقل می کند و می نویسد: قال ابن جریر حدّثت عن محمّد بن الحسن بن زبالة حدّثنا عبدالمهیمن بن عبّاس بن سهل بن سعید حدّثنی ابی عن جدّی قال: رأی رسول اللّه صلی الله علیه و آله بنی فلان ینزون علی منبره نزو القرود، فساءه ذلک فما استجمع ضاحکاحتّی مات و انزل اللّه فی ذلک (و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الا فتنة للناس).
آن گاه ابن کثیر در مقام نقّادی حدیث برآمده می گوید: این سند بسیار ضعیف است؛ زیرا محمّد بن الحسن بن زبالة فردی بی اعتبار است، چنانکه استادش نیز بی اعتبار می باشد.(26)
الف حدیث مذکور، تنها از طریق سهل بن سعید و بالاخره محمّد بن الحسن بن زبالة بیان و روایت نشده و از طرق مختلفی بیان شده است که ان شاءاللّه در بحث حدیثی به آن اشاره می گردد.
ب عموم مفسران اهل سنّت که نسبت به اطلاق شجره ملعونه بر بنی امیه سخنی بر ردّ آن بیان داشته اند، هنگامی که به حدیث عایشه و سخن او به مروان بن حکم می رسند سکوت می کنند؛ گویا که اصل اطلاق را پذیرفته اند.
4 فخر رازی: فخر رازی به استناد قول بیشتر مفسران(27) می گوید شجره ملعونه همان شجره زقوم ذکر شده در قرآن است؛ به طوری که این معنی از آیه «اِنَّ شَجَرَتَ الزَّقُّومِ. طَعامُ الاَثیمِ»(28) به دست می آید. فخر رازی خود در پاسخ به این ابهام که اگر منظور از شجره ملعونه درخت زقومباشد، چرا در قرآن بیانی از لعن شجره زقوم نشده است، می گوید که برای آن می توان وجوهی را مد نظر قرار داد که عبارت اند از:
1 مراد از لعن در آیه، لعن کفاری است که از درخت زقوم تناول می کنند.(29)
2 از آنجا که عرب به هر غذای ناپسند مضر، ملعون می گوید، به سبب ناپسندی زقوم آن را ملعون دانسته اند.(30)
3 کلمه «لعن» به معنای دور کردن است. بنابر این از آن حیث که این درخت ملعونه در قرآن از تمامی صفات خیر و خوبی دور بوده آن را ملعونه نامیده اند(31)؛ زیرا آن شجره در بن دوزخ و در دورترین مکان از رحمت الهی می روید.(32)
همچنین فخر رازی از ابن عبّاس روایت کند: «شجره ملعونه» همان بنی امیه؛ یعنی حکم بن ابی العاص است. رسول اکرم صلی الله علیه و آله در خواب دید: فرزندان مروان منبرش را دست به دست به یکدیگر تحویل می دهند. رسول خدا صلی الله علیه و آله خوابش را برای ابوبکر و عمر که در خانه اش به سر می بردند بیان داشت. وقتی آن دو خارج شدند پیامبر صلی الله علیه و آله از حکم شنید که از خواب رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر می دهد. پیامبر صلی الله علیه و آله بسیار ناراحت شدند و بر ملا کردن رازش را به عمر نسبت دادند، و لیکن پس از آن آشکار شد که حکم به سخن آنان گوش می داده (و خود گفت و گوی رسول خدا صلی الله علیه و آله را شنیده است)!
فخر روایت را از زبان واحدی این گونه مورد بررسی قرار می دهد: این داستان در مدینه به وقوع پیوست (و فرزندان مروان حاکم شدند) در حالی که سوره (اسراء) در مکه نازل شده است. بنابر این تفسیر یاد شده از صحت دور است جز اینکه گفته شود این آیه (در بین آیات سوره اسراء) مدنی است، که در این صورت هم هیچ کس آن را نگفته و بیان نداشته است.
رازی علاوه بر این در پایان می گوید: از جمله اموری که تأویل فوق (بنی امیه) را مورد تأکید قرار می دهد گفته عایشه به مروان است که به ویگفت: خداوند پدرت را در حالی که تو در صلب او بودی مورد لعن قرار داد. بنابراین تو نیز بخشی از (وجود) کسی هستی که خداوند او را لعنکرد(33).
5 سید قطب: او در تفسیر خود رؤیا را همان چیزی بیان می دارد که خداوند در شب معراج به پیامبرش نشان داد. وی منظور از شجره ملعونه را شجره زقوم ذکر می کند و به روایات ذکر شده در کتب تفسیری شیعه و اهل سنّت هیچ اشاره ای نمی کند(34).
6 بیضاوی: بیضاوی که یکی دیگر از مفسران اهل سنّت می باشد در تفسیر خود در ذیل آیه شریفه (اسراء 60) روایتی را این گونه بیان می دارد:
«و قیل رأی قوما من بنی امیة یرقون منبره و ینزون علیه نزو القردة، فقال: هذا حظّهم من الدنیا یعطونه باسلامهم» و اضافه می کند: «و علی هذا کان المراد بقوله: «الا فتنة للناس» ما حدث فی ایامهم.»(35)
وی شجره ملعونه را همان شجره زقوم دانسته، تاویل آن را به «شیطان، ابو جهل، و حکم بن ابی العاص» می داند(36).
7 طبری: ابن حریر روایتی را از طریق سهل بن سعد نقل می کند؛ روایت از این قرار است:
«رأی رسول اللّه صلی الله علیه و آله بنی فلان ینزون علی منبره نزو القردة، فساءه ذلک فما استجمع ضاحکا حتّی مات. و انزل اللّه تعالی «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی اَرَیْنَاکَ...».»(37)
همچنان که روشن است، طبری مشخص نمی کند که رسول خدا چه کسی یا چه کسانی را در خواب دید و لذا به جای لفظ «بنی امیه» بنی فلان می نویسد. او همچنین ضمن بیان احادیث متعدد از راویان مختلف، بدون ردّ حدیث در مورد بنی امیه می گوید: بهترین و صحیح ترین نظر در میان این اقوال، گفته کسی است که مقصود از رؤیا را آیات و عبرتهایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در مسیرش به سوی بیت المقدس مشاهده کردهذکر می کند؛ از این رو طبری منظور از فتنه را آزمایش کسانی می داند که از اسلام برگشته، مرتد شدند.
طبری در تفسیر عبارت «و الشجرة الملعونة فی القرآن» احادیثی را که نقل می کند جملگی بیانگر این مطلب است که منظور و مراد خداوند ازشجره ملعونه همان زقوم است و هیچ ذکری از بنی امیه بیان نمی دارد(38).
8 قرطبی: قرطبی سه حدیث از ابن عبّاس نقل می کند. اول: او نقل کرده رؤیای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله همان رؤیایی است که به پیامبر صلی الله علیه و آله در شب بردنش به بیت المقدس نشان داده شد و نیز می افزاید: شجره ملعونه همان شجره زقوم است و ترمذی این حدیث را صحیح می داند.
دوم: رؤیایی که در این آیه آمده، همان رؤیای رسول خدا صلی الله علیه و آله است که دید در سال حدیبیّه به مکّه داخل می شود. وقتی از آنجا برگشت و به مکه نرفت، مسلمانان مورد امتحان قرار گرفتند و بالاخره در سال بعد خداوند نازل فرمود: «لَقَدْ صَدَقَ اللّه ُ رَسُولَهُ الرُّؤیَا بِالْحَقِّ»(39).قرطبی اضافه می کند در این تأویل، ضعفی مشاهده می شود؛ زیرا سوره مکی است و رؤیایی که پیامبر صلی الله علیه و آله در خصوص مسئله مکه مشاهده نمود در مدینه بود.
سوم: قرطبی روایت سومی نقل می کند:
«انه علیه السلام رأی فی المنام بنی مروان ینزون علی منبره نزو القردة، فساءه ذلک فقیل: انّما هی الدنیا أُعطوها، فسُرِّی عنه.»
وی اضافه می کند: البته پیامبر صلی الله علیه و آله در مکه منبری نداشت، ولی جایز است که در مکّه رؤیای منبر در مدینه را مشاهده کند. قرطبیمی گوید: این تأویل سوم را نیز سهل بن سعد بیان می دارد:
«انما هذه الرؤیا انّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله کان یری بنی امیّة ینزون علی منبره نزو القردة، فاغتم لذلک و ما استجمع ضاحکا من یومئذ حتّیمات صلی الله علیه و آله .»
مؤلف جامع الاحکام می گوید: این آیه نازل شد در حالی که از این خبر داد که حکمرانی و بالارفتنشان (بر کرسی خلافت) را خداوند برای مردم فتنه و امتحان قرار داد. حسن بن علی علیه السلام در خطبه ای که در مورد بیعتش با معاویه سخن می گفت، خواند: «و ان ادری لعلّه فتنةٌ لکم و متاعٌ الی حین» و ابن عطیه گفته است: و در این تأویل (به اصطلاح تأویل سوم) تأمّلی است و لا یدخل فی هذه الرؤیا عثمان و لا عمر بن عبد العزیزو لا معاویة!(40)
قرطبی در آخر آیه به معنای شجره ملعونه می پردازد و از ابن عبّاس روایت کند که او گفت: «هذا الشجرة بنوامیة، و ان النبی صلی الله علیه و آلهنفی الحکم» و خود این گونه نظر می دهد: «هذا قول ضعیف محدث و السورة مکیة فیبعُد هذا التأویل، إِلاّ أن تکون هذا الآیة مدنیةٌ، و لم یثبت ذلک، و قد قالت عایشة لمروان، لعن اللّه اباک و انت فی صلبه فأنت بعض من لعنه اللّه .»(41)
در بررسی دیدگاه قرطبی چند نکته به نظر می رسد که در زیر بیان می گردد:
1 قرطبی خود روایت سهل بن سعد را بیان می کند (البته لفظ روشن در روایت اول بنی مروان بود و در دوم بنی امیه) و بر آن هیچ نقد یا ضعفی عنوان نمی کند، و لذا خواننده حق دارد از بیان وی نتیجه بگیرد که قرطبی نیز به صحّت این روایت معتقد و معترف است.
2 وی در مورد خواب و رؤیای پیامبر صلی الله علیه و آله و ردّ این شبهه که چگونه پیامبر صلی الله علیه و آله در حالی که در مکّه به سر می برد و سوره «اسراء» در مدینه نازل می شود، در خواب می بیند که بنی مروان بر منبرش همچون بوزینه ها بالا بروند، پاسخ می دهد: این جایز است که در مکه خواب منبرش در مدینه را می بیند؛ و حال آنکه قول ابن عبّاس پیرامون اطلاق شجره ملعونه به بنی امیه را رد می کند، چرا که این سوره مکّی است و بنی امیه در مدینه (پس از هجرت) بر خلافت تکیه زدند...
3 در خصوص خروج عده ای از جمع بنی امیه و بنی مروان، اولاً: با چه دلیل و بینّه ای مجاز هستیم عده ای را از جمع کسانی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره آنها سخنها فرمود بیرون کنیم؟!
ثانیا: می توان گفت در فرایند عدم رعایت ترتیب، در عثمان عمر بن عبدالعزیز و معاویه حکمتی نهفته است. ابهام این است که چرا عمر بنعبدالعزیز بر معاویه مقدّم قرار گرفته است؟ شاید بتوان پاسخ را در سعی بر موجّه جلوه دادن معاویه، با استفاده از وجهه تا حدودی مناسب عمر بن عبدالعزیز جویا شد.
4 قرطبی پس از ذکر حدیث عایشه با مروان، هیچ سخنی در قبول یا ردّ آن نمی راند و این خود اقرار و اعترافی است بر صحت قول اطلاق شجره ملعونه بر بنی امیه.
مرحوم علامه طباطبایی در مقام نقد و بررسی آرای مفسران (اهل سنّت) ابتدا به مسئله رؤیا اشاره می کند و این دعوی را که منظور از رؤیا همان معراج باشد رد می کند و به دقت آن را مورد بررسی و تأمّل قرار می دهد(42). پس از آن به مسئله شجره ملعونه پرداخته، ضمن بیان اقوالمفسران، یک به یک آنها را نقّادی می کند. در این مجال به شرح موضوع اشاره می شود:
1 مراد از لعن، خورندگان آن (زقّوم) است.
علامه می گوید: (مدعیان این نظر بر این باورند که) لعن به این وجه، مبالغه در لعنت را می رساند، و لیکن هر چند که این وجه سخن در محاورات و گفت و گوهای عوام الناس بسیار است، امّا لازم است این گونه سخن گفتن را از ساحت کلام الهی دور بدانیم؛ زیرا این روش مردم نادان و بی خرد است که وقتی خواستند کسی را دشنام دهند، وی را به وسیله لعن به پدر و مادر و خانواده اش مورد لعن قرار می دهند تا از این طریق در بدگویی از وی مبالغه کرده باشند. آنها وقتی تصمیم گرفتند مردی را دشنام دهند، همسر و دخترش را به زشتی یاد می کنند و آسمانی که بر وی سایه افکنده و زمینی که او را در خود جای داده و خانه ای که مسکن وی شده و مردمی را که با وی معاشرت و همزیستی می کنند مورد لعن و ناسزا قرار می دهند و حال آنکه ادب قرآن باز می دارد که نسبت لعنت به درختی داده شود که مردم بدسیرت از میوه اش می خورند(43).
2 منظور از لعن، بیان ناپسندی و مضرّ بودن زقّوم است.
مقصود این است که به طور مجاز لعن به شجره برمی گردد، در حالی که منظور از آن میوه درخت است. ولی به هر صورت چنین کاربردی برای معنای لعن ثابت نشده است، بلکه ظاهرا اگر درختی را متّصف به لعن کردند، همان معنای معروف لعن از آن فهمیده می شود(44) (و نه معنایمجازی آن).
3 لعن به معنای دور کردن باشد.
چنین چیزی در لغت ثابت نشده است و آنچه (مفسران) ذکر کرده اند و از آیات قرآن برای آن شاهد آورده اند، معنایش دور کردن از رحمت و کرامت است. و اینکه گفته شده: آیه مانند آیه «شَجَرَةٌ تَخْرُجُ فی اَصْلِ الْجَحِیمِ»(45) است و اصل جحیم چون دورترین نقاط از رحمت است، دلیل پذیرفته شده ای برای آن نیست؛ زیرا اگر منظور از رحمت، بهشت باشد، برای این دعوی دلیلی نیست و اگر مقصود از رحمت، معنای مقابل عذاب است لازمه اش این است که ملعونه بودن شجره به معنای دور بودن از رحمت و کرامت باشد. و مقتضای این سخن این است که جهنم، و آن عذابهایی که خداوند در آن مهیّا ساخته و ملائکه آتش و خزنه دوزخ همه از لعنت شدگان مغضوب خداوند و دور از رحمت او باشند، در حالی که هیچ یک از آنها لعن نشده اند و تنها لعن و غضب و دوری از رحمت خداوند برای عذاب شوندگان از انس و جن می باشد(46).
مرحوم علاّمه طباطبایی به موارد دیگری نیز اشاره نموده که به دلیل پرهیز از اطاله کلام، از آن اقوال چشم پوشی می کنیم.
در متون روایی شیعه و اهل سنّت، روایات متعددی در باره شجره ملعونه ذکر شده است. در بعضی از این روایات بنا بر شرح و توضیح رؤیایی که رسول خدا صلی الله علیه و آله آن را دیده گذاشته شده است و در بعضی دیگر به صراحت از شجره ملعونه یاد می شود و مصادیق آشکار یا بهعبارت دیگر، منظور از شجره شرح داده می شود.
در ادامه، شجره ملعونه را در احادیث شیعه و اهل سنّت پی می گیریم.
دانشمندان بسیاری در شیعه، در کتب تفسیری و روایی خود، از حقیقت رؤیایی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مشاهده فرمود و همچنین شجرهملعونه ای که در آیه از آن یاد شده سخن گفته اند، که در این فرصت به برخی از این روایات اشاره می گردد:
الف در تفسیر عیاشی از علی بن بن سعید نقل شده که گفت: کنت بمکة فقدم علینا معروف بن خرّبوذ(47) فقال: «قال لی ابو عبد اللّه علیه السلام إنعلیِّا علیه السلام قال لعمر یا اباحفص، أَلا أُخبرک بما نزل فی بنی امیة؟! قال: بلی، قال: فانّه نزل فیهم «و الشجرة الملعونة فی القرآن»، قال: فغضب عمر و قال: کذبت، بنو امیّه خیرٌ منک و اوصل للرحم!»(48)
ب مرحوم طبرسی در احتجاج روایت می کند: در مجلس معاویه، مروان (بن حکم) به امام حسن علیه السلام گفت: «واللّه لأَسبنّک و اباک و اهلبیتک سبّا تتغنّی به الآماء و العبید»؛ به خدا سوگند تو و پدر و خاندانت را به گونه ای دشنام دهم که کنیزان و غلامان در آوازهایشان از آن دم زنند.
امام حسن مجتبی علیه السلام در جواب به مروان فرمود:
«امّا انت یا مروان فلست سببتُک و لا سببتُ اباک، و لکن اللّه عزّوجلّ لعنک و لعن اباک و اهل بیتک و ذریتک، و ما خرج من صلب ابیک الی یومالقیامة علی لسان نبیّه محمّد، و اللّه یا مروان ما تنکر انت و لا احدٌ ممّن حضر، هذه اللعنة من رسول اللّه صلی الله علیه و آله لک و لابیک من قبلک، و ما زادک اللّه یا مروان بما خوّفک الاّ طغیانا کبیرا، و صدق اللّه و صدق رسوله یقول اللّه تبارک و تعالی: «وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرآن وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إلاَّ طُغْیَانا کَبِیرا» و انت یا مروان و ذریتک الشجرة الملعونة فی القرآن و ذلک عن رسول اللّه صلی الله علیه و آله عن جبرئیل عن اللّه عزّوجلّ.»(49)
ای مروان من تو و پدرت را ناسزا نگویم، لیکن خداوند عزّوجلّ تو و پدر و خاندان و فرزندان و هر کسی را که از صلب پدرت تا روز قیامت خارج شود بر زبان پیامبرش حضرت محمّد صلی الله علیه و آله مورد لعن قرار داد. به خدا سوگند ای مروان نه تو و نه هر کس که حاضر بود نمی توانید این را انکار کنید که این لعنت از ناحیه رسول خدا صلی الله علیه و آله بر تو و بر پدرت نثار شده است و خداوند به دنبال ترساندن، تو را چیزی جز طغیان بزرگ نیفزوده است و گفتار خدا و پیامبرش راست است. خداوند تبارک و تعالی فرمود: «وَ الشَّجَرَة الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرآن وَ نُخَوِّفُهُمْ فَمَا یَزِیدُهُمْ إلاَّ طُغْیَانا کَبِیرا» «و تو و فرزندانت ای مروان همان شجره ملعونه در قرآن هستید و این بیان از رسول خدا صلی الله علیه و آله رسیده که جبرئیل از ناحیه خداوند بر او فرستاده است.
ج عن ابن سلیمان عن ابی عبد اللّه علیه السلام ، قال: اصبح رسول اللّه صلی الله علیه و آله یوما حاسرا حزینا، فقیل له: ما لک یا رسول اللّه ؟ فقال: «انی رأیت (اللیلة) صبیان بنی امیة یرقون علی منبری هذا، فقلت: یا ربّ معی؟ فقال: لا و لکن بعدک».
ملاحظه می شود که در این احادیث، به صراحت منظور از رؤیا و شجره ملعونه همان بنی امیه و بنی مروان عنوان می شود. در حدیث دیگر، پیامبر صلی الله علیه و آله حاکمانی را که پس از حضرتش بر منبر رسول خدا بالا می روند و بر شأنی بزرگ تکیه می زنند به کودکانی تشبیه نموده که برای مقاصد کودکانه بر آن منبر شریف بالا می روند.
د علی بن ابراهیم در تفسیر خود ذیل آیه «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤْیَا الَّتِی ... وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ» می نویسد:
«نزلت لمّا رای النبی صلی الله علیه و آله فی نومه کأنّ قرودا تصعد منبره، فساءه ذلک و غمه غما شدیدا، فانزل اللّه : و ما جعلنا الرؤیا التی... کذا نزلت و هم بنوامیة.»(50)
در بعضی از روایات دقیقا به تعداد شاخه های درخت به عنوان کسانی که حکومت را پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در دست می گیرند اشاره شده است. غالب راویان تعداد آنها را دوازده تن می شمرند که از این مجموع دو تن به عنوان بنیانگذار این شجره و ده تن دیگر را از بنی امیه بیان داشته اند. در زیر به بعضی از این روایات اشاره می شود:
الف در یکی از احتجاجاتی که حضرت امیر علیه السلام با مخالفانشان در باب حقّانیت ولایت خود داشته اند، محاجّه ای است که با طلحه صورتگرفته است. در زیر به قسمتی از آن اشاره می گردد:
طلحه به حضرت عرض می کند: از آنچه که از قرآن و تأویلش، و علم حلال و حرام نزد خود داری برای من بیان کن که حکومت را به چه کسیتحویل می دهی و چه کسی پس از تو به خلافت می رسد؟
حضرت امیر علیه السلام پاسخ می دهند:
«ان الذی امرنی رسول اللّه صلی الله علیه و آله أن ادفعه الیه وصیی و اولی الناس بعدی بالناس ابنی الحسن، ثمّ یدفعه ابنی الحسن الی ابنی الحسین، ثمّ یصیر الی واحد بعد واحد من ولد الحسین حتّی یرد آخرهم حوضه، هم مع القرآن لا یفارقون و القرآن معهم لا یفارقهم. امّا ان معاویة و ابنهسیلیان بعد عثمان، ثمّ یلیها سبعةٌ من ولد الحکم بن ابی العاص، واحد بعد واحد، تکمله اثنی عشر امام ضلالة و هم الذین رای رسول اللّه صلی الله علیه و آله علی منبره، یردّون الامة علی ادبارهم القهقری، عشرة منهم من بنی امیّة و رجلان أَسّسا ذلک لهم، و علیهما مثل جمیع اوزار هذه الامّة الی یوم القیامة.»(51)
ملاحظه می شود حضرت امیر علیه السلام ، کسانی را که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در رؤیا دیدند که بر منبرشان امت اسلام را به زمان جاهلیت سوق می دهند، دوازده تن برمی شمرند. نفر اول و دوم از این مجموعه را ابوبکر و عمر بیان داشته اند و عثمان را به عنوان نفر سوم و آغازگر خط (حکومت پادشاهی) بنی امیه معرّفی کرده و پس از وی معاویه و یزید و بالاخره هفت تن بقیه را فرزندان حکم بن ابی العاص بیان نموده اند.
ب امام باقر علیه السلام در توضیح آیه «وَ مَا جَعَلْنَا الرُّؤیَا الَّتِی... وَ الشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِی الْقُرْآنِ» می فرماید:
«اری رجالاً من بنی تَیْم و عَدِیٍّ(52) علی المنابر یردّون الناس عن الصراط القهقری.» آن گاه امام منظور از شجره ملعونه را بنی امیه معرّفی می کنند(53).
حدیث یاد شده بر این اشاره دارد که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در رؤیا مشاهده کردند که ابوبکر و عمر، مسلمانان را به عقب یعنی به دوره جاهلیت سوق می دهند و بنی امیه به عنوان کسانی که خداوند در قرآن آنها را مورد لعن قرار داده نیز از بزرگان خود پیروی می کنند.
ج در حدیثی دیگر یونس بن عبد الرحمن الاشل می گوید، از امام باقر علیه السلام درباره آیه سؤال کردم، امام علیه السلام فرمود:
«انّ رسول اللّه صلی الله علیه و آله نام فرای ان بنی امیة یصعدون المنابر فکلّما صعد منهم رجلٌ، رأی رسول اللّه الذلّة و المسکنة، فاستیقظ جزوعا من ذلک، و کان الذین رآهم اثنا عشر رجلاً من بنی امیة، فاتاه جبرئیل بهذه الآیة.»(54)
همان گونه که ملاحظه شد در بعضی از روایات تعداد آنها دوازده نفر عنوان می شود و در بعضی دیگر به ضمیمه ابوبکر و عمر چهارده نفر.(55)
از کتب تفسیر و روایی شیعه، احادیثی در تأیید اطلاق شجره ملعونه به بنی امیه نقل شد، اکنون با مراجعه به بعضی از کتب تفسیری روایی اهل سنّت، برآنیم ضمن بررسی آنها، جویای نظرگاه دانشمندان اهل سنّت باشیم.
الف هر چند حدیث حاضر در بخش قبل بیان شد، و لیکن به دلیل اهمیت موضوع، اکنون بر آن تأکید می شود: من طریق سهل بن سعید قال(56):رأی رسول اللّه صلی الله علیه و آله بنی امیّة ینزون علی منبره نزو القردة، فساءه ذلک فما استجمع ضاحکا حتّی مات، و انزل اللّه تعالی: و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک إلاّ فتنة للناس و الشجرة الملعونة فی القرآن»(57).
ب در روایت دیگری که از ابن عمر نقل می گردد، به طور واضح از فرزندان حکم بن ابی العاص نام برده می شود:
«اخرج ابن ابی حاتم عن ابن عمران النبی صلی الله علیه و آله قال: رأیت ولد الحکم بن ابی العاص علی المنابر کانهم القردة و انزل اللّه فی ذلک: «و ما جعلنا الرؤیا التی اریناک الا فتنة للناس و الشجرة الملعونة»؛ «یعنی الحکم و ولده»(58).
ج سیوطی روایتی دیگر را از امام حسین علیه السلام این گونه نقل می کند:
اخرج ابن مردویه عن الحسین بن علی رضی اللّه عنه أنّ رسول اللّه اصبح و هو مهموم فقیل: ما لک یا رسول اللّه ؟ فقال: «انی اریت فی المنام کانّ بنی امیة یتعاورون منبری هذا» فقیل، یا رسول اللّه لا تهتم، فانها دنیا تنالهم فانزل اللّه «و... ما جعلنا الرؤیا التی اریناک...»(59).
د همچنین در روایتی منسوب به عایشه همسر پیامبر صلی الله علیه و آله این گونه بیان می شود:
اخرج ابن مردویه عن عائشة أَنها قالت لمروان بن الحکم: سمعت رسول اللّه صلی الله علیه و آله یقول لا بیک و جدّک «انکم الشجرة الملعونة فی القرآن»(60).
همان گونه که ملاحظه می شود، سه روایت اخیر از سیوطی نقل شد، و لیکن وی (که به مناسبتهایی در ذیل روایات نظر خود را بیان می داشت) هیچ گزارش و نقدی نسبت به این گونه روایات بیان نمی دارد.
از جمله نکات شگفت آوری که در مجموع روایات به چشم می خورد، نقل روایتی همچون روایت اخیر (ابن مردویه از عایشه) می باشد. این روایت در لعن حکم بن ابی العاص پدر مروان، تصریح دارد و حتّی مفسران متعصّبی چون ابن کثیر، مجبور به نقل و پذیرش آن می شوند؛ بدین سان چنانچه روایات دیگر مورد نقد و بررسی قرار گیرند روایت عایشه بسیار در بیان مفهوم خود گویا و روشن است.
البته ناگفته نماند ابن کثیر در جای دیگری نیز به این مسئله (لعن حکم بن ابی العاص) اشاره می کند. وی در ذیل آیه «وَ الَّذِی قَالَ لِوالِدَیهِ اُفٍّلَکُمَا»(61) دو روایت از دو طریق نقل می کند که پیام و مفهوم کلّی هر دو تضعیف شخصیت مروان است. روایت اول را از ابن ابی حاتم نقل می کندکه عبد الرحمن بن ابی بکر به مروان می گوید: «الست ابن اللعین الذی لعن رسول اللّه صلی الله علیه و آله اباک»(62). و روایت دوم به طریق دیگری از نسائی نقل می کند که عایشه ضمن رفع تهمت(63) مروان به برادرش عبدالرحمن می گوید: «لکن رسول اللّه صلی الله علیه و آله لعن ابا مروان و مروان فی صلبه، فمروان بعض من لعنه اللّه .»(64)
خداوند در آیه 60 سوره اسراء از حقیقتی سخن به میان می آورد که از رنجی از رنجهای رسول خدا صلی الله علیه و آله حکایت دارد. پیامبر در رؤیایی ملاحظه می کند حاکمان دینی، ابزار حاکمیت را در قالب منبر رسول خدا صلی الله علیه و آله به باد تمسخر و بازی گرفته، یک به یک بر جایگاه معرفی دین بالا و پایین می روند.
این جریان، مایه فتنه و ابزار آزمایش مردم قرار می گیرد، لیکن بازیگران آن نسبت به تهدیدهای الهی بیمناک نشده، پیوسته با دین ورزی مردمبازی می کنند. لذا پیامبر صلی الله علیه و آله به دقت آنان را تحت مراقبت قرار داده، گاهی تعدادی از سران آنان همچون «حکم ابن ابی العاص» و فرزندش «مروان» را برای دور ماندن از مردم و کاستن توان فتنه گری از جامعه دینی آن روز (مدینه) به شهر دیگری تبعید می کند، ولی دیری نمی پاید که از زمان خلافت عثمان، ضمن بازگشت، به هدم و نابودی دین اقدام می کنند و این رویه را به فرزندان خویش انتقال داده، بر بالاترین سمتها و مسئولیتها از جمله خلافت تکیه زده، به فتنه گری و ممانعت از رشد و گسترش حقیقت دین می پردازند.
اسلام در قرن اول هجری که بیشترین توان را برای رشد و پویایی و گستراندن دامنه معارف الهی در جامعه بشری داشت، به تاخت و تاز امویان و مروانیان دچار شد و انوار درخشان معصومین علیهم السلام مورد هجوم آنان قرار گرفت و در نتیجه جامعه بشری از وجود آن محروم گشت.
آلوسی، محمود، روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی، چاپ چهارم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
ابن کثیر، اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، چاپ سوم: بیروت، دارالمعرفة، 1409ق.
ابن منظور، لسان العرب، قم، ادب الحوزة، 1405ق.
احمدی، حبیب اللّه ، پژوهشی در علوم قرآنی، دفتر انتشارات اسلامی، 1376.
بروسوی، اسماعیل، روح البیان، چاپ هفتم: بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1405ق.
بیضاوی، ناصر الدین، انوار التنزیل و اسرار التاویل، فلیشر لایپزیک، 1846ق.
زمخشری، محمود بن عمر، الکشاف، بیروت، دارالفکر، 1397ق.
سیوطی، جلال الدین، الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور، المکتبة الاسلامیة، 1377ق.
طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، چاپ دوم: بیروت، دارالمعرفة، 1408ق.
طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، دارالاسوه، 1380ش.
طبری، محمّد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دارالجمیل.
طیب، سید عبدالحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، اصفهان، محمدی، 1341ش.
العروسی الحویزی، عبد علی، نور الثقلین، چاپ چهارم: قم، مؤسسه اسماعیلیان، 1412ق.
عیاش سلمی، محمّد بن مسعود، تفسیر عیاشی، تهران، العلمیة الاسلامیة، 1363ش.
فخر رازی، محمّد، التفسیر الکبیر، چاپ سوم: بیروت، دارالفکر، 1405ق.
فیض کاشانی، محسن، الصافی، بیروت، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات.
قرطبی، محمّد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1414ق.
قطب، فی ظلال القرآن، بیروت، دارالشروق، 1415ق.
قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، بیروت، الاعلمی، 1412ق.
مامقانی، عبد اللّه ، تلخیص مقباس الهدایة، تهران، صدوق، 1369ش.
الماوردی البصری، علی بن محمّد، النکت و العیون (تفسیر الماوردی)، بیروت، دارالکتب العلمیة.
متقی، علی بن حسام، کنز العمّال فی سنن الأقوال و الأفعال، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1413ق.
مدیر شانه چی، کاظم، درایة الحدیث، چاپ سوم: قم، دفتر انتشارات اسلامی.
|
لقَدِ ابتَغَوا الفِتنَةَ مِن قَبلُ و قَلَّبُوا لَکَ الاُمورَ حتّی جاءَ الحقُّ و ظَهَرَ اَمرُ اللّه ِ و هُم کارِهُون. التوبة / 48 پیش از این هم فتنه گری می کردند و کارها را برای تو واژگونه جلوه می دادند تا آن گاه که حق فراز آمد و فرمان خداوند آشکار شد، در حالی که از آن کراهت داشتند. |
1 «وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ لِلْمُؤمِنِینَ وَ لاَ یَزِیدُ الظَّالِمِینَ اِلاّ خَسَارا» اسراء / 82.
2 پژوهشی در علوم قرآنی، ص 195.
3 اسراء / 60؛ «ای رسول گرامی، به یاد آر وقتی را که به تو گفتیم: خدا به همه افعال و افکار مردم محیط است و ما رؤیایی را که به تو ارائه دادیم چیزی جز آزمایش و امتحان برای مردم و (شناختن) درختی که به لعن در قرآن یاد شده نیست و ما آنها را از خدا می ترسانیم، و لیکن آیات بر آنها جز طغیان و کفر و انکار شدید چیزی نیفزاید.
4 لسان العرب، ج 7، ص 36.
5 همان.
6 ابراهیم / 24.
7 ابراهیم / 26.
8 کنز العمال / خ 32944.
9 تفسیر الماوردی، ج 3، ص 254؛ شجره کنایه از زن است و جامعه همچون شاخه های درختان فرزندان زن هستند.
10 فتح / 27.
11 اسراء / 61.
12 المیزان، ج 13، ص 138-136، با اندکی تلخیص.
13 نساء / 118.
14 مائده / 13 و 64.
15 احزاب / 64.
16 توبه / 68.
17 بقره / 161.
18 بقره / 159.
19 احزاب / 58.
20 مائده / 3؛ امروز کافران از سیطره بر دین شما ناامید شدند، بنابراین از آنان وحشت نداشته باشید و از من بترسید.
21 المیزان، ج 13، ص 140-138، با تلخیص.
22 ابن مردویه از عایشه روایت کند که وی به مروان بن حکم گفت: از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم به پدر و جدت می گفت: شما شجره ملعونه در قرآن هستید.
23 روح المعانی، ج 15، ص 107.
24 روح البیان، ج 5، ص 178.
25 حدیث غریب بر سه قسم است: غریب الاسناد، غریب المتن و غریب الاسناد و المتن. مقصود ابن کثیر در اینجا غریب الاسناد است؛ یعنی در تمام طبقات فقط یک نفر از یک نفر نقل نموده است و نیز مقصود از ضعیف، حدیثی است که واجد شرایط حدیث صحیح نباشد؛ مثلاً راوی ثقه نبوده باشد.
26 تفسیر القرآن العظیم، ج 3، ص 52.
27 مرحوم طبرسی نیز روایت را نقل می کند (البته با لفظ قیل) نه به این معنی که خود آن قول را پذیرفته است. مجمع البیان، ج 6، ص 655.
28 دخان / 44-43؛ درخت زقوم (در جهنم) قوت و غذای بدکاران و گنهکاران است.
29 الکشاف، ج 2، ص 455؛ روح البیان، ج 5، ص 178.
30 الکشاف، ج 2، ص 456.
31 التفسیر الکبیر، ج 20، ص 238.
32 الکشاف، ج 2، ص 456؛ روح البیان، ج 5، ص 178.
33 التفسیر الکبیر، ج 20، ص 238، ملاحظه می شود فخر رازی پس از تضعیف قول اطلاق شجره ملعونه بر بنی امیه از زبان واحدی، سخن عایشه به مروان مبنی بر تأیید این اطلاق را بیان می دارد و بیانی پس از آن عنوان نمی کند. بنابراین عدم رد آن خود می تواند دلیلی بر صحت این تعبیر و اطلاق بوده باشد.
34 فی ظلال القرآن، ج 5، ص 341.
35 تفسیر البیضاوی، ج 8، ص 453: و گفته شده پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله گروهی از بنی امیه را دید که بر منبرش بالا می روند و بر آن مانند جستن میمون می پرند. پیامبر ناراحت شدند، به ایشان گفتند: این (حکومت) بهره شان از دنیا است که به خاطر اسلامشان به آنها داده می شود و بر این اساس منظور از فتنه برای مردم، وقایعی است که در دوره آنها به وقوع پیوست.
36 همان، ج 8، ص 454.
37 جامع البیان، ج 15، ص 112.
38 همان، ج 15، ص 113.
39 فتح / 27.
40 الجامع لاحکام القرآن، ج 10، ص 184-183.
41 همان، ج 10، ص 185.
42 المیزان، ج 13، ص 140.
43 همان، ج 13، ص 141.
44 همان، ج 13، ص 142.
45 صافات / 64.
46 المیزان، ج 13، ص 142-141.
47 «معروف بن خرّبوذ» از اصحاب حضرت باقر و حضرت صادق علیهماالسلام بوده و در عین حال از جمله اصحاب اجماع است؛ به طوری که کشی درباره این عدّه (اصحاب اجماع) می گوید: قد اجتمعت الصحابة علی تصحیح ما یصحّ عنهم و الاقرار لهم بالفقه و الفضل و الضبط و الثقه؛ یعنی دانشمندان مکتب اهل بیت اتفاق نظر دارند بر اینکه روایتی را که از این جمع به صحّت پیوسته صحیح شمارند و همه بر فقه و فضل و ضبط و وثوق آنان اقرار دارند... (درایة الحدیث، ص 25 و تلخیص مقباس الهدایة، ص 110).
48 تفسیر عیاشی، ج 2، ص 320؛ البرهان، ج 2، ص 425-424؛ نور الثقلین، ج 3، ص 180.
49 الاحتجاج، ص 279؛ الصافی، ج 3، ص 203-201؛ نور الثقلین، ج 3، ص 179.
50 تفسیر القمّی، ج 1، ص 412-411. «این آیه زمانی نازل شد که پیامبر صلی الله علیه و آله در خوابش دید انسانها بوزینه وار بر منبرش بالا می روند و لذا از آن ناخرسند شد و شدیدا غمگین گشت، پس خداوند آیه «و ما جعلنا الرؤیا التی..» را نازل فرمود و اینان همان بنی امیه می باشند.
51 الاحتجاج، ص 155؛ الصافی، ج 3، ص 201-200.
52 منظور از بنی تیم، ابوبکر است: «تیم نام قبیله ابوبکر است که به تیم بن مرّة بن کعب بن لوّی بن غالب بن فهر بن مالک برمی گردد» (لسان العرب، ج 2، ص 71) و منظور از بنی عدیّ، عمر بن الخطاب است. «عدی نام قبیله ای است که به عدی بن کعب برمی گردد» (همان، ج 9، ص 99).
53 تفسیر عیاشی، ج 2، ص 321؛ نور الثقلین، ج 3، ص 180.
54 تفسیر عیاشی، ج 2، ص 321؛ البرهان، ج 2، ص 425.
55 اطیب البیان، ج 8، ص 276-275.
56 الجامع لاحکام القرآن، ج 1، ص 184.
57 جامع البیان، ج 15، ص 113-112. شایان ذکر است که طبری در ذکر حدیث لفظ بنی فلان را به جای بنی امیه به کار می برد.
58 الدرّ المنثور، ج 5، ص 309.
59 همان، ج 5، ص 310.
60 همان .
61 احقاف / 17.
62 تفسیر القرآن العظیم، ج 4، ص 171؛ آیا تو پسر همان کسی که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله پدر تو را مورد لعن قرار داد نیستی؟!
63 مسئله تهمت به شخص مورد خطاب در آیه شریفه «وَ الَّذِی قَالَ لِوالِدَیهِ اُفٍّ لَکُمَا اَتَعِدَانَنِی اَنْ اُخرَجَ وَ قَد خَلَتِ القُرُونُ مِن قَبْلِی...» (احقاف / 17) بدان باز می گردد که مروان معتقد بود منظور از «الذی» عبد الرحمن بن ابی بکر است، ولی عایشه به محض شنیدن این سخن به دفاع از برادر خویش پرداخت.
64 تفسیر القرآن العظیم، ج 4
در روز عید، مسلمانان باید به خود بنگرند و ببینند که از ضیافت الهی در ماه مبارک رمضان، چه استفاده و بهرهیی بردهاند. ماه رمضان، ماه خودسازی و تقواست. آیا با روزه و با عبادات در آن ماه شریف، توانستهایم بر خودمان چیزی اضافه کنیم و خویش را بسازیم، یا نه؟ امروز به این حساب رسیدگی کنید، و اگر دیدید که در ماه رمضان دستاوردی پیدا کردهاید، سعی کنید آن را در طول سال حفظ کنید.


عبدالرحمن بن بشیر نقل می کند امام زین العابدین(ع) در هر روز ماه رمضان این دعا را می خواند:«بارخدایا این ماه رمضان و ماه روزه است... (1) امام سجاد همچنین در صحیفه سجادیه هنگام ورود به ماه رمضان از این ماه بعنوان (شهر صیام، یاد نموده اند.صوم و صیام در لغت هر دو مصدر و به معنای امساک و خودداری از انجام کاری است. این کار ممکن است گفتن یک سخن با خوردن و آشامیدن یا راه رفتن یا تمتع و لذت جنسی یا فعل دیگر باشد. به اسبی که راه نمی رود صائم گفته و به باد راکد نیز صوم گفته اند.
صوم و صیام از نظر شرع عبارت است از خودداری از کارهای معین در زمان معین با نیت از طلوع فجر تا مغرب مهمترین کارهادر ماه رمضان روزه است. ماه رمضان با روزه شروع می شود و باروزه پایان می پذیرد. ماه رمضان پیوند اساسی و عمیق با روزه دارد.
فراگیرترین و عمومی ترین دعای معصومین (ع) درماه مبارک رمضان در ارتباط با توفیق در روزه گرفتن در این ماه است.
در کتاب شریف مفاتیح الجنان آمده است: پیامبر گرامی اسلام در شب اول ماه مبارک رمضان می فرمودند: حمد و ستایش مخصوص خدائی است که ما را بوسیله توای ماه مبارک گرامی داشت. بار خدایا ما را بر روزه و قیام در این ماه نیرومند گردان.
پیامبر اسلام (ص) هنگامی که هلال ماه رمضان را مشاهده می کردند روبه قبله کرده می فرمودند «خدایا روزه ، نماز و تلاوت قرآن رادر این ماه روزی ما کن» (2) حضرت علی (ع) فرموده اند: « برشما باد به روزه ماه رمضان ، زیرا روزه این ماه سپر نگهدارنده از آتش جهنم است.(3)
امام چهارم امام زین العابدین(ع) هنگامی که شب اول یاروز اول ماه رمضان می رسید دعائی می خواندند. در بخشی از این دعا در صحیفه سجادیه آمده است:«سپاس خدائی را سزا است که ماه خود ، ماه رمضان، ماه صیام، ماه اسلام... را یکی از راههای احسان قرار داد.»
ماه رمضان را ماه اسلام نامیده اند ؛ چون ماه طاعت و فرمانبرداری و تسلیم ، و بندگی و تعمیم و گسترش آن است . یا مقصود ماه دین اسلام است بدلیل اینکه واجب شدن روزه از مختصات امت اسلام و از خصوصیات مسلمانان است . پیامبر گرامی اسلام «ص» در استقبال از ماه رمضان بر روی منبر خطاب به مسلمانان فرموده اند : « خدای متعال شما را به ماه رمضان اختصاص داد»(4)
امام صادق (ع) فرموده اند : «اسلام بر پنج پایه بنا گذاشته شده است : نماز ، زکات ، حج ، روزه و ولایت و در اسلام نسبت به چیزی در سطح ولایت صحبت نشده است(5)

امام علی بن الحسین زین العابدین «ع» در صحیفه سجادیه در دعای خویش هنگام ورود به ماه رمضان ، این ماه را «شهر القیام » نامیده اند . توفیق قیام در ماه مبارک رمضان خواسته معصومین (ع) بوده است و شیعیان را هم به سوی چنین دعایی دعوت می کرده اند . پیامبر گرامی «ص » هنگام ورود ماه رمضان می فرمود:
«حمد و ستایش خدایی را سزاست که ما را به وسیله تو ای ماه مبارک گرامی داشت ، بار خدایا ما را به روزه و قیام در این ماه ، نیرومند و توانا بگردان »
همچنین ایشان در خطبه ای در فضلیت ماه رمضان فرموده اند : ای مردم به تحقیق ماهی شما را فرا گرفت که در آن ماه شبی است که بهتر از هزار ماه است و این ماه ، ماه رمضان است . خداوند در این ماه روزه را واجب کرده و ثواب قیام برای نماز مستحبی در شبی از این ماه را به اندازه نماز مستحبی هفتاد شب در غیر این ماه قرار داده است .(6)
امام زین العابدین (ع ) فرموده اند : “خدایا روزه داری در این ماه رسیدن به آرزوی قیام در این ماه را نصیب من بگردان . (7)
قیام در این ماه آنقدر ارزشمند و مهم است که امام زین العابدین (ع) در پایان ماه هنگام وداع با آن از خدا می خواهد توفیق قیام در ماه رمضان آینده را نیز به ایشان عنایت کند. اینکه ماه رمضان در بیان ائمه معصومین (ع) ماه قیام نامیده شده احتمال دارد به خاطر یکی از این موارد باشد .
1 ـ برای آن که نمازهای مستحبی در شبهای آن بسیار خوانده می شود و سفارش زیاد بر خواندن آنها شده است . چنانکه بسیاری از علما فرموده اند خواندن هزار رکعت نماز در شبهای آن مستحب است
پیامبر گرامی ( ص) هنگام ورود به ماه رمضان می فرمودند : “ بار خدایا برای ما در ماه رمضان برکتی قرار ده . ما را بر روزه آن و نمازهای آن یاری فرما و آنها را از ما بپذیر “ (8)
مرحوم علامه مجلسی در جلد 97 بحار الانوار بابی جداگانه به همین نمازهای مستحبی ماه رمضان اختصاص داده
2ـ از آن جهت که چون سحور و خوردن سحری مستحب است و عموم مردم در دل شب برای تصمیم بر روزه و اجابت دعوت حق بر می خیزند مرحوم شیخ صدوق در من لا یحضره الفقیه هم بابی تحت عنوان ( ثواب السحور ) آورده که در بر دارنده هفت روایت از معصومین ( ع) است .
3 ـ از آن جهت که به طور کلی این ماه ماه قیام برای مبارزه با نفس و وسوسه های شیطانی و حرکت در طریق سیر و سلوک معنوی و خود سازی است ـکه مناسب ترین راه برکشاندن انسان به سوی مبارزات مخلصانه و فعالیتهای سیاسی اجتماعی برای خدا و در راه خداست ـ زمینه خودسازی انقلابی در این ماه بیشتر فراهم است .
استاد شهید مرتضی مطهری (ره ) در ارتباط با امتیاز بزرگ و ویژگی انحصاری نهضتهای الهی می گوید . اگر ما تاریخ را بررسی کنیم به این حقیقت می رسیم که در نهضت های مذهبی و دینی ، در نهضت های آسیا چنین چیزی بوده که انبیا فرد را علیه خودش بر می انگیزند . اصلا توبه همین است توبه که واقعا یک حالت عالی انسانی است عبارت است از قیام انسان علیه خودش ، یک قیام اصلاحی . من مخصوصاً یک وقت تعبیرات قرآن در مورد توبه را جمع کردم دیدم تعبیرات خیلی عالی و عجیبی است . قراینن مکرر می گوید : تاب و اصلح یک قیام اصلاحی از درون انسان ، قیام وجدان انسان علیه خودش ، علیه اسراف کاریها و افراط کاری های خویش (9)

پیامبر گرامی (ص) می فرماید (شهر رمضان شهر الله عزوجل و هوش هر التوبه) ماه رمضان ماه خدا و ماه توبه است.( 10)
در ماه رمضان هر روز این دعا را می خواندند : “ اللهم ان هذا شهر رمضان و هذا شهر التوبه “ بار خدایا این ماه رمضان و ماه توبه است (11)
رهبر کبیر انقلاب امام خمینی “ره “ در تعریف توبه در کتاب چهل حدیث چنین می نویسد “ “ توبه عبارت است از رجوع از طبیعت به سوی روحانیت نفس بعد از آنکه به واسطه معاصی و کدورت نافرمانی نور فطرت و روحانیت ، محجوب به ظلمت طبیعت شده است “
خدای متعال توابین را دوست دارد. پیامبران همواره انسانها را به سوی توبه که راهی به سوی تکامل و رسیدن به کمال حقیقی است دعوت کرده اند . دست کشیدن از گناه و بازگشت به راه حق ، محور عمده خودسازی و تهذیب نفس است .توبه زیباترین و رساترین نوع عذر خواهی است .
در روایتی پیامبر گرامی اسلام فرموده اند: در شب اول ماه رمضان خدای متعال به فرشتگان فرمان می دهد بهشت را برای روزه داران از امت محمد (ص) آراسته و آماده کنید ، درهای جهنم را بر این روزه داران ببندید و تا پایان ماه باز نکنید و به جبرئیل فرمان میدهد به زمین فرود آی و راه شیاطین را بر امت محمد ببند که نتواند ایمان و روزه آنها را فاسد کند.( 12)
اگر چه همیشه راه توبه و بازگشت به سوی پروردگار باز است اما ماه رمضان بهار توبه است . در این ماه زمینه پذیرش و قبولی آن بیشتر فراهم است .
و باز رسول الله در سخنی دیگر فرموده اند : “ خدای متعال در سراسر ماه رمضان می فرماید : آیا توبه کننده ای هست که توبه او پذیرفته شود ؟ ( 13)
محمد مسلم ثقفی می گوید : امام محمد باقر (ع ) فرشتگان خدا در شب آخر ماه مبارک رمضان به روزه داران بشارت می دهند که پروردگار گناهان شما را آمرزیده و توبه شما را پذیرفت ، به آینده بنگرید که چگونه خواهید بود .(14)
ائمه معصومین تاکید بسیاری بر اهتمام به توبه در ماه رمضان کرده و در ادعیه ، توفیق توبه از پروردگار را خواسته اند .
اما زین العابدین (ع ) در دعای ماه رمضان می فرمودند : بار خدایا در این ماه جدیت و تلاش و سعی و کوشش و قدرت و نشاط و توبه را روزی من بنما . (15)
امام خمینی ( ره ) در اهمیت توبه در کتاب چهل حدیث می نویسد ای عزیز بی اعتنا و سرسری از این مقام مگذر تدبر و تفکر در حال خود و عاقبت امر خویشتن کن و به کتاب خدا و احادیث خاتم انبیاء و ائمه هدی ، سلام الله علیهم اجمعین و کلمات علمای امت و حکم عقل وجدانی رجوع نما و این باب توبه را که مفتاح ابواب است به روی خود بگشا و در این منزل که عمده منازل انسانیت است وارد شو و اهمیت به آن بده و از آن مواظبت کن و از خداوند تبارک و تعالی توفیق حصول مطلوب بخواه و از روحانیت رسول اکرم و ائمه هدی سلام الله علیهم استعانت کن و به ولی امر و ناموس دهر ، حضرت امام عصر عجل الله فرجه ، پناه ببر ، البته آن بزگوار دستگیر ی ضعفا و بازماندگان می فرماید و بیچارگان را دادرسی می نماید .
ای عزیز مبادا شیطان و نفس اماره وارد شوند بر تو و وسوسه نمایند و مطلب را بزرگ نمایش دهند . وتو را از توبه منصرف کنند و کار تو را یکسره نمایند . بدان که در این امور هر قدر ، ولو به مقدار کمی نیز باشد اقدام بهتر است . اگر نمازهای فوت شده و روزه ها و کفارات و حقوق خدایی بسیار است و حقوق مردم بیشمار است .
گناهان متراکم است و خطاها متزاحم ، از لطف خداوند مأیوس مشو و از رحمت حق نا امید مباش که اگر به مقدار مقدور اقدام کنی حق تعالی راه را بر تو سهل میکند و راه نجات را به تو نشان می دهد.
1ـ وسائل ج7 ص237 ـ کافی ج 4 ص 75
2ـ من لا یحضره الفقیه ج 2ص100
3ـ امالی شیخ طوسی ج2 ص 136
4وسائل ج7ص224
5ـ محجه البیضاء ج2 ص 122
6ـ وسائل ج7 ص 227 بحار ج96 ص 359
7ـ کافی ج4 ، ص 76
8ـ مفاتیح الجنان ص 300
9ـ اسلام و مقتضیات زمان اثر استاد مطهری ـ چاپ انتشارات صدرا ج 2 ص 165
10ـ بحار ج 96 ص 34
11ـ وسائل ج7 ص 237
12ـ بحار ج 96 ص 350
13ـ همان ص 348
14ـ امالی مرحوم شیخ صدوق ص33
15ـ من لا یحضره الفقیه ج 2 ص 105
والسلام علیکم و علی عبادالله الصالحین و رحمةالله و برکاته
26بهمن 1361 ، 1 جمادی الثانی 1403

امام خمینی(ره) یک حقیقت همیشه زنده است(مقام معظم رهبری)
هر چه از خرداد 68 می گذرد دلهای داغدار از غم هجران آن عزیز یگانه ، اندوهناک تر و سرشک نهفته در دیده عاشقان دلباخته او بر دامن بستر دریای گهر جاری تر می گردد.

انسان در مسیر زندگی دنیایی خویش، لحظاتی شیرین و به یاد ماندنی را تجربه می کند که شیرینی آن، همیشه در کام وجودش ماندگار است. از بین تمام این لحظات، شیرین ترین لحظات عمر یک مؤمن واقعی، لحظاتی است که با خدای بی نیاز به خلوت نشسته و به راز و نیاز و عبادت با حضرت حق می پردازد.
البته این شیرینی را، انسانی می تواند احساس کند که طعم ایمان واقعی را از عمق جانش چشیده باشد. چنین کسی هرگز حاضر نیست که این لحظه ی زیبا و دلربا را با تمام دنیا و آنچه در آن است معاوضه نماید.
او در حال عبادت و نماز که زیباترین مصداق عبادت است، به معشوق واقعی خویش دست یافته و از خلوت با او به چنان لذّتی دست یافته که در کل این عالم، برای آن مانندی نمی بیند، و لذا به هیچ قیمتی حاضر نیست آن را از دست بدهد.
در میان عبادات، هیچ عبادتی به مانند نماز، نمی تواند قلب کوچک آدمی را به دریای بی کران رحمت الهی وصل نماید، و روح انسان را از سرچشمه ی فیوضات بی انتهای خداوند بی همتا، سیراب نماید.
لحظه ی نماز، باشکوه ترین لحظه ی ارتباط انسان سراپا نیاز به وجود مطلق بی نیاز است. در حقیقت آن لحظه ی نورانی، فرصتی است طلایی که خداوند مهربان، بر ما منّت نهاده و از سر لطف و محبّتی که به بندگانش دارد، آن را در اختیار ما قرار داده، تا در آن فرصت زیبا، بتوانیم، قلب و جان خود را از عالم طبیعت و خاک، جدا نموده و روحمان را به عالم بالا پرواز داده و در سایه ی این پرواز ملکوتی، به جان خود صفا و جلاء بخشیم.
سرور عالم، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در کلامی زیبا، نماز را به سر انسان تشبیه نموده و می فرماید: «مَوضعُ الصَلاةِ مِن الدینِ کَمَوضعِ الرأسِ مِنَ الجَسَد»1 ؛ جایگاه نماز در دین، همانند جایگاه سر در بدن است.
این تشبیه زیبا، در کلام نورانی حضرت بدین خاطر است که، در بدن آدمی هر عضوی از اعضاء بدن به نوبه ی خود، وظیفه ای مهمّ را عهده دار هستند، ولی در این میان نقش سر، از همه مهمّتر است، زیرا مغز که فرمانده ی بدن بوده و تصمیم گیری ها در آن انجام می گیرد، در سر انسان قرار گرفته است.
الله اکبر با نور دلربای خود به ما می گوید خدا بزرگتر است از اینکه با قلم و بیان ناچیزمان وصف شود، بزرگتر از فکر و خیال ما، بزرگتر از هوسها و وسوسه های شیطانی و جلوه های دنیا، این است آن راز نهفته در ذکر نورانی «الله اکبر»، راستی اگر واقعا خدا در نظر ما بزرگتر از هر چیزی باشد و کلمه ی «الله اکبر» از عمق جان ما برآید، دنیا با تمام جاذبه ها و جلوه هایش، در نظر ما کوچک و بی مقدار خواهد شد که نتیجه ی چنین حالتی، حضور جانانه و عاشقانه در نماز است.
بنابراین به یقین می توان گفت: بدن منهای سر، موجود بی خاصیتی است که فاقد هرگونه ارزش است، در ساختمان دین ما نیز، نماز همانند سر در بدن آدمی است، که اگر نباشد، پایه ی ساختمان دین ما، سست شده و از ارزش ساقط می شود.
حضوری عاشقانه
آدمی در این کره ی خاکی همیشه آرزوهایی را در آسمان ذهن خود به زیباترین شکل نقاشی نموده و برای رسیدن به آنها، نهایت تلاش خود را انجام می دهد. طبیعی است که از میان انبوه آرزوهایش یکی از آنها، بیشتر خودنمایی کرده و چون ستاره ای چشمک زنان از او دلربایی می کند، مؤمنین خداجویی نیز، از این امر مستثنی نبوده، آنها در صفحه ی قلب خود آرزویی را حک نموده اند که از نظر اهمیّت، در حدی است که بیان و قلم از توصیف آن عاجز است.
آن آرزوی نورانی و آسمانی که همواره فکر و اندیشه مؤمن را به خود مشغول نموده این است که به هنگام اوقات معنوی نماز، نمازی آبرومند را به درگاه الهی تقدیم نموده، به گونه ای که در آن حضوری عاشقانه در محضر خداوند بی نیاز داشته باشد که در لسان ادبیات اسلامی، از آن به حضور قلب تعبیر می شود.
معنای حضور قلب
حضور قلب در نماز به این معنا است که انسان در نماز، دل را با زبان همراه نماید، به گونه ای که با تمام وجود، خود را در محضر خداوند بی مثال ببیند و تمام توجّه و حواس خود را به سوی آن قدرت بی نظیر، متمرکز نماید، و به تعبیر عوامانه، شش دانگ حواسش نزد خداوند بی همتا باشد.
در نماز، باید تمام مملکت باطن را در اختیار حضرت حق قرار داده و با چشم دل به جمال یار بنگریم تا شربت حیاتبخش عشق را به ما چشانده و با آن عمق وجودمان را سیراب نماییم.
نمازی که در آن انسان، فقط زبانش ذکر خدا بگوید و دلش جای دیگر باشد، عین نفاق و دورویی است. ششمین اختر تابناک آسمان ولایت امام صادق(علیه السلام) در مورد چنین اشخاصی می فرماید: خداوند به چنین نمازگزارانی خطاب می کند: «اَتَخدَعُنی؟ و بِعّزَّتی وَ جَلالی، لاُ حرّمنّک حلاوةَ ذکری، لا حجبنّکَ عَن قُربی و المَسَرَّة بِمناجاتی.»2 آیا با من حیله گری و نیرنگ می کنی؟ سوگند به عزّت و جلال خودم، شیرینی یاد خود را از تو می گیرم و تو را از مقام قرب خویش و لذّت مناجاتم محروم می کنم.
در میان عبادات، هیچ عبادتی به مانند نماز، نمی تواند قلب کوچک آدمی را به دریای بی کران رحمت الهی وصل نماید، و روح انسان را از سرچشمه ی فیوضات بی انتهای خداوند بی همتا، سیراب نماید.

راستی چه عذابی بالاتر از این، که انسان از ذکر و یاد خدا و از خلوت با خدا لذت نبرد! عذابی است دردناک که قلب و جان آدمی را به آتش می کشد.
گاهی انسان، در کنار دوستانش ساعتها به سخن می نشیند بدون اینکه احساس خستگی و ناراحتی کند ولی همین شخص در نماز احساس خستگی دارد و نماز خواندن برای او ملال آور است و این نیست مگر به خاطر عدم حضور قلب در نماز. در حقیقت توجّه قلبی نداشتن به خدا، لذت عبادت را از او گرفته و لذا طبیعی است که در نماز احساس خستگی و ناراحتی داشته باشد.
راز نهفته در کلمه ی «الله اکبر»
اگر مؤمن بخواهد در نماز، حلقه ی جان خود را به چشمه ی زلال محبت الهی پیوند زده و با شور و اشتیاقی فراوان با معبود خویش، سخن بگوید و نمازی جانانه به درگاه او تقدیم نماید، باید در کلمه ی زیبای «الله اکبر» دقت نموده و با تمام وجود در پی یافتن پیام آن باشد، زیرا در باطن این ذکر شریف رازی نهفته است که حضور قلب در نماز، بدون دست یافتن به آن ناممکن است. الله اکبر با نور دلربای خود به ما می گوید خدا بزرگتر است از اینکه با قلم و بیان ناچیزمان وصف شود، بزرگتر از فکر و خیال ما، بزرگتر از هوسها و وسوسه های شیطانی و جلوه های دنیا، این است آن راز نهفته در ذکر نورانی «الله اکبر»، راستی اگر واقعا خدا در نظر ما بزرگتر از هر چیزی باشد و کلمه ی «الله اکبر» از عمق جان ما برآید، دنیا با تمام جاذبه ها و جلوه هایش، در نظر ما کوچک و بی مقدار خواهد شد که نتیجه ی چنین حالتی، حضور جانانه و عاشقانه در نماز است.
بنده ای که چنین نماز جانانه ای به درگاه الهی تقدیم نموده باید بداند که خدا نیز در مقابل، پاداشی جانانه برای او در نظر گرفته است. عزیز عالم، پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) در این باره می فرماید: «مَن صَلی رَکَعتَعین و لَم یُحدِث فیهِما نَفسَهُ بِشیء مِن اُمورِ الدُنیا غَفَرَ الله لَهُ ذُنوبَهُ.»3 هر کس دو رکعت نماز به جا آورد و در آن ذهنش به هیچ یک از امور دنیایی مشغول نباشد، خداوند گناهش را می آمرزد؛ یعنی صفحه ی قلبش از چرک و کثافت گناه پاک و آینه ی دلش، صاف و شفاف شده، به گونه ای که نور رحمت الهی را در دل خود احساس می کند که این پاداشی است که هرگز نمی توان برای آن قیمتی تعیین نمود.
گاهی انسان، در کنار دوستانش ساعتها به سخن می نشیند بدون اینکه احساس خستگی و ناراحتی کند ولی همین شخص در نماز احساس خستگی دارد و نماز خواندن برای او ملال آور است و این نیست مگر به خاطر عدم حضور قلب در نماز. در حقیقت توجّه قلبی نداشتن به خدا، لذت عبادت را از او گرفته و لذا طبیعی است که در نماز احساس خستگی و ناراحتی داشته باشد.
نمازی آبرومند
امام باقر علیه السلام در شأن پدر بزرگوار خود امام سجاد علیه السلام می فرماید: آن حضرت در شبانه روز، هزار رکعت نماز می خواند، او در نخلستان دارای پانصد نخله خرما بود، در کنار هر یک از آن نخله ها، دو رکعت نماز می خواند، هنگامی که به نماز می ایستاد، رنگش تغییر می کرد، حال او در نماز چون حال برده ی ذلیل در برابر پادشاه بزرگ بود، اعضاء بدنش می لرزید و به گونه ای نماز می خواند که گویی آخرین نماز اوست و هرگز بعد از آن زنده نمی ماند.
شبی مشغول نماز بود، یکی از پسرانش در کنارش به زمین افتاد و دستش شکست. اهل خانه جیغ و فریاد کشیدند، همسایه ها آمدند و شکسته بند آوردند، آن کودک از شدّت درد فریاد می کشید، شکسته بند، دست او را بست ولی امام سجاد(علیه السلام) از این فریادها و صداها، چیزی نشنید، تا این که صبح آن شب، حضرت با کمال تعجب دیدند که دست فرزندش به گردنش آویزان است! فرموده: چه شده؟! ماجرا را به سمع حضورش رساندند.
در مورد دیگری او در حال سجده نماز بود، آتش سوزی سختی در خانه حضرت رخ داد، حاضران فریاد می زدند: «یابنَ رَسُول الله النارُ النارُ»؛ ای فرزند رسول خدا! آتش آتش.
آن حضرت، سر مبارک را بلند نکرد تا این که آتش خاموش گردید، پس از سجده به آن حضرت گفته شد: چه چیز شما را از توجه به آتش سوزی بازداشت؟! در پاسخ فرمود: «اَلَهَتنی عَنها النارُ الکبری»؛ آتش عظیم دوزخ مرا از توجه به این آتش سوزی، غافل ساخت.4
نوشته مهدی صفری – گروه دین و اندیشه تبیان
پی نوشت ها:
1- نهج الفصاحه، ج 3075
2- محجة البیضاء، ج 1، ص 385
3- جامع السعادات، ج 3، ص 327
4- بحارالانوار، ج 46، ص 80
